۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

داستان بودن

زمان خواندن 3 دقیقه ***

یکی بود یکی نبود شاید موقع بیگ بنگ (Big bang) بود.
وقتی که هنوز زمان هم وجود نداشت یک سری انرژی بود به این شکل ~~ (String theory).
این انرژی ها شروع به فعل و انفعال کردند و دور هم جمع شدند تا مجموعه هایی درست کنند، بعضی از این انرژیها ذرات گرد مختلفی درست کردند(Subatomic level – Quarks).
ذرات بنیادی مختلفی درست شد(Elementary Particles).
بعد اون ذرات هم کم کم دور هم جمع شدند تا ذرات متنوع دیگه ای رو درست کردند، آشنا ترین اون ذره ها که زود تر از بقیه کشف شدند الکترون و پروتون و نوترون بودند(Atomic level - Protons, neutrons, and electrons).
این ذره ها به همراه هزاران ذره ی دیگه با هم جاذبه ها و دافعه ها و ارتباطات مختلفی دارند.
کم کم یک پروتون و یک الکترون با هم جمع شدند تا هیدروژن که ساده ترین ترکیب بود رو درست کنند.
بعد اون سه ذره معروف که ما می شناسیمشون و اونهایی که ما خوب نمی شناسیمشون ترکیب های پیچیده تری رو درست کردند.
اونها حدود دویست و خورده ای عنصر شدند که ما گذاشتیمشون تو جدول تناوبی(periodic table of the chemical elements).
اون ترکیبها که بهشون ماده می گیم توی ستاره ها و کهکشان ها در جایی که حد و حدودشو نمیدونیم در جوش و خروش هستند.
توی این جوش وخروش کم کم اون عنصر ها هم با هم جمع شدند و مواد گوناگونتری درست کردند مثلا هیدروژن و اکسیژن آب زیبا رو درست کردند با اون گونه گونی و جذابیتش.
ستاره ها منفجر می شدند و موادشون دوباره پخش می شد و اون مواد دور هم جمع می شدند تا کره های جالبی درست کنند. کره هایی به رنگ های زرد و قرمز و آبی. آبیه همون شد که کلی آب توش جمع شد.
توی کف آب در سواحل اقیانوسهای کره آبیه، کم کم کربن و هیدروژن و سولفور و اکسیژن دست به ترکیب و راه انداختن مرحله ی جالبی از بودن زدند. اونها با هم ترکیب می شدند و روز به روز ترکیب های پیچیده تری از خودشون درست می کردند.
اینجا بود که آمینو اسید ها که نوعی اسید پیچیده بودند متولد شدند(Amino acids).
بعدا یکهو یه چیزی درست کردند که ما اسمشو گذاشتیم دی ان ای. این دی ان ای کار جالبی بلد بود و اون این بود که کربن و هیدروژن ونیتروژن و هر چی لازم داشت رو می گرفت و از روی خودش یک کپی می زد. اونقدر از خودش کپی زد که مثل ویروس همه جا رو پر کرد.
کم کم این ویروثها گنده تر می شدند باکتریهای بزرگتری درست کردند.
دوباره مدتها گذشت که این سلولها با هم ترکیب شدند وبه شکل دایره و بیضی و لوله به هم چسبیدند و شروع کردند به همکاری و تخصصی شدن.
گروهی از خورشید که هنوز بالای زمین می تابید انرژی گرفتند و شدند کلروفیل و پلانکتون.
اونها کم کم از اقیانوس بیرون اومدند و شدند خزه و علف و بوته و درخت.
گروهی شدند حشره و کرم خاکی و مگس و سنجاقک.
گروهی هم شدند کرم و حلزون و صدف و ماهی.
بعضی از اون ماهی ها کم کم اومدند لب آب و توی گل و لای خودشون رو خزوندن به طرف خشکی و شدند خزنده.
خزنده ها شدند غورباقه و سوسمار و دایناسور.
بعد کم کم خزنده ها خزیدند بالای درخت و و پریدن پایین و بال و پر درآوردندو شدند پرنده.
بعضی خزنده ها هم که تخماشون رو تو شکمشون پرورش میدادند و بدنشون رو خودشون گرم می کردند کم کم درغیاب دایناسورها شدند پستاندار.
پستاندارا و پرنده ها و خزنده ها داستان پر فراز و نشیبی رو طی کردند.
خیلی هاشون منقرض شدند و خیلی هاشون بعدها به وجود میان.
پستاندارا خیلی موفق بودند و کم کم اسب و شیرو فیل و موش شدند.
اما یکیشون کلش گنده تر شد و شد میمون و بعد با گنده تر شدن کله شد آدم.
آدم تونست خودش رو نگاه کنه و بفهمه که هست. و داستان بودن رو از اول دید.
اون دید که انرژی همون مادست. انرژی یا گرما یا هر فرم دیگر اون نوعی از همون رشته ها ی اولیه این شکلی ~ هست.
آدمها هم خیلی تغییر و تحول داشتند. بسیاری درکشون قویتر شد و اینها رو فهمیدند و به بقیه گفتند.
اونها خداهایی درست کردند و داستان بودن رو به انواع مختلف نوشتند.
و بقیه داستان رو خواهند نوشت... و خواهند بود...

۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

دنیای مجازی

زمان خواندن 1 دقیقه ***
ما دو دنیا داریم ؟
یکی همین دنیایی هست که فیزیکی هست و میتونیم لمس کنیم
یکی هم دنیایی هست که ما در ذهن خودمون درست می کنیم
این دو دنیا چون هردو نتیجه ی واکنشهای شیمیایی درون مغز ما هستند یکی هستند
دنیایی که ما تصور می کنیم با آنچه می بینیم تفاوت زیادی نداره
وقتی می بینیم نور به شبکیه چشم ما برخوردمیکنه و تبدیل به واکنشی در مغز ما میشه و وقتی هم که تصویری رو تصور می کنیم همون تصور مستقیما در مغز ما ایجاد میشه
پس ما می تونیم هر دنیایی که دلمون میخواد در ذهن خودمون بسازیم با همون درستی و بی نقصی آنچه نور آن به داخل چشم ما میره
این دنیا میتونه دنیای پس از مرگ باشه یا هر دنیایی که شما تصورش کنید
توی شناخت شناسی اینچنین به بن بست می خوریم
به طوری که واقعیت و خیال با هم یکی میشند

واقعا نمیتونم که تعریف دقیقی از دنیای واقعی و مجازی بدم
اونها واقعا یکی هستند!

تصوری که شما نسبت به یک آدم دارید با خود اون آدم تفاوت داره یا یکیه؟
تصویری که شما توی تلوزیون میبینید واقعیه یا مجازی؟
یک انیمیشن واقعی هست یا مجازی؟

تصوری که شما با شنیدن کلمه ی کره ی زمین پیدا می کنید واقعی هست یا مجازی؟

تصوری که از آینده دارید چطور؟
و خاطرات گذشته چطور؟
بهشت و جهنم دینی ها چطور؟
خدا واقعی هست یا مجازی؟
خواب چطور؟
روح تصورشده در عقاید دینی چطور؟
اینجاست که دیگه آدم گیج میشه...
با خوندن این نوشته آیا شما واقعا گیج شدید یا این فقط یک تصوره؟

خواسته‌ها

زمان خواندن 3 دقیقه ***   خواسته‌ها *** با دوستی صحبت کردیم قرار شد خواسته‌هایم را بنویسم. به صورت بولت پویت. یعنی خلاصه.  خواستن کار ...