‏نمایش پست‌ها با برچسب بیزینس. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب بیزینس. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۳ خرداد ۱۴, دوشنبه

جدا شدن از هویت کار

زمان خواندن 3 دقیقه ***

 جدا شدن از هویت کار

***


یکی از ایگوهای خیلی شایع ایگوی کار است. یعنی همذات پنداری با کاری که انجام می‌دهیم. 

جامعۀ مدرن تاکید زیادی بر انجام دادن دارد. آدم‌ها را براساس کاری که انجام می‌دهند ارزش گذاری و طبقه بندی می‌کند. مثلاً یکی دکتر می‌شود و یکی کارگر و یکی رییس و دیگری مرئوس. 

بعد از هویت های خانوادگی و نژادی، این یکی تقریباً آخرین ایگو و مدرنترین آنهاست. 


اما چطور میتوان از این ایگو خلاص شد؟ 


۱- اولین راه دیدن کل داستان و تصویر بزرگتر است. در یک تصویر بزرگ، ما آدمها شبیه مورچه‌هایی هستیم که در حال کندن زمین هستند. شاید بناها و تونلها و ساختمان های زیادی هم درست کنیم ولی در نهایت با یک باد همهء آنها فرومیریزد. دیدن این تصویر بزرگ باعث می‌شود که به کار های خودمان غره نشویم. 

یعنی در نهایت خیلی فرقی ندارد. 

تنها تفاوت آدم‌ها میزان آگاهی ای هست که با خودشان به این دنیا می‌آورند. 

مثلاً شاید بودا فقط بنشیند و مراقبه کند. ولی بزرگترین کار را انجام داده چون آگاهی عظیمی به جهان مادی آورده. 

یا شاید یک تاجر اجناس زیادی جابجا کند یا مثلاً مثل ایلان ماسک انسان را به مریخ برساند یا مثل چنگیز مغول کرهء زمین را تسخیر کند. اما هیچکدام از اینها هیچ اهمیتی ندارد، چون احتمالا در راستای گسترش آگاهی نبوده. 


۲- راه دوم، بودن در لحظه در حین انجام کار است. وقتی در لحظه باشی، کف و سوت زدن یا تشویق یا تمسخر دیگران کمترین تاثیری در حالت تو ندارد. و داستان‌ها و قصه‌هایی که ذهن آدم‌ها برای طبقه‌بندی ساخته برای تو باور پذیر نیست. 

وقتی کارت را در لحظه انجام بدهی، مطلقا نتیجه مهم نیست. یعنی دنبال تایید یا بدست آوردن پولی از کار خودت نیستی. تو در لحظه غرق هستی. اگر دیگران ارزش کارت را بفهمند شاید پولی بدست بیاوری ولی اگر هم متوجه نباشند برای تو مهم نیست چون تو از همان کار در لحظه تغذیه می‌شوی. تو بلافاصله به مقصود و هدف خودت میرسی. این خاصیتِ بودن در لحظه است. 


۳- مسیر سوم این است که تو خودت داستان خودت را می‌نویسی. مهم نیست جامعه، داستان تو را باور کند یا نه. مهم نیست کسی تایید کند یا نه. مهم نیست کسی به تو پول بدهد یا نه. 

تو داستان خودت را با اتصال به مبدأ می‌نویسی و در همان داستان زندگی می‌کنی. 

ارزش کار تو به میزان پولی که بدست میاوری نیست. تو به سرچشمهء ارزش متصلی. تو ثروتمندی. تو گنجینه ای در دسترس داری که تمام نمی‌شود. گنجینه‌ای از آرامش و از خلاقیت. گنجینه‌ای که هرچه ببخشی تمام نمی‌شود. 


۴- مسیر چهارم قناعت در بقاء است. وقتی متصل باشی، با نوشیدن آب یا دیدن یک درخت یا شنیدن صدای باد آنقدر لذت می‌بری که نیازی به زندگی لوکس نداری. وقتی بدن ات سالم باشد روی زمین از خوابیدن لذت میبری و نیازی به مبل و تخت آنچنانی نداری. تو از خوردن یک سیب با حضور، لذت بسیار بیشتری از بلعیدن با عجلهء کباب می‌بری. نیازی به تجملات نداری. نه نیاز فیزیکی نه نیاز روانی. چرا که می‌دانی حال تو دست خود توست و از درون تعیین می‌شود و نه از بیرون. 





۱۴۰۳ خرداد ۷, دوشنبه

فراوانی

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 فراوانی

***


مدتی است می‌خواستم در مورد فراوانی بنویسم. 

فراوانی یا حس فراوانی همان چیزی است که همه به دنبالش هستند. بعضی با پول در آوردن و بعضی از راه‌های دیگر. 

اینجا خواستم بگویم فراوانی هم همان خداست. 

خدای بخشنده. 

خدای خالق. خالق این همه گوناگونی. 

اگر راه رسیدن به آن مبدأ یا همان خدا را پیدا کنی فراوانی را هم میابی. 

فرقی ندارد پولی در حساب داشته باشی یا نه. 

فراوانی را از درون پیدا می‌کنی. چون همه چیز درون است.خدا از درون است. فراوانی از درون است. ثروت هم از درون است. 


فراوانی به صورت حس بخشندگی پیدا می‌شود. 

به صورت حس استغنا پیدا می‌شود. 

به صورت حس عدم ترس پیدا می‌شود. 

به صورت حس اطمینان پیدا می‌شود. 

به صورت حس امید پیدا می‌شود. 

به صورت حس بی نیازی و امنیت پیدا می‌شود. 

به صورت حس نخواستن پیدا می‌شود. 

به صورت حس ثروت پیدا می‌شود. 


فراوانی در گوناگونی طبیعت هست. در قطرات باران. در برگهای درختان. در سرسبزی دشت یا گستردگی کویر. 

خدای نعمت دهنده را وقتی بیابی به سرچشمه دست پیدا کردی. 

تو دیگر به دنبال نعمت نمیدوی بلکه از آن سرچشمه به همه میدهی. این تعریف فراوانی است. 

گاهی پول میدهی گاهی یک لبخند گاهی یک نوشته گاهی آرامش گاهی انگیزه. 


آدرس را اشتباه نرو. فراوانی در درون شروع می‌شود. در درون کشف می‌شود. در درون تایید می‌شود. در درون حس می‌شود. بعدا نمودهایی در بیرون پیدا می‌کند. 

نمودهای بیرونی فراوانی مثل ثروت مادی هم خوب است اما همه چیز نیست. بیرون کل داستان نیست. 


اول از درون ثروت را پیدا کن. بعد بیرون. 

برعکس نمی‌شود. برعکس بروی شاید پولدار هم بشوی ولی حس فراوانی برایت زیاد نمی‌ماند. 


خدایی که وحدت است در کثرت می‌شود فراوانی. فراوانی نعمت. فراوانی خلقت. فراوانی تجلی. 

اگر آن خدا را بیابی مثل یک گنج بینهایت است. 

بینهایت ثروت بینهایت شادی بینهایت اعتماد بینهایت سرور در او هست. 

برای یافتن آن خدا کافیست به خودت برگردی. 

کافیست ذهن را رها کنی و به مراقبه بنشینی. 

ذهن مدام محدودیت می‌سازد و توهم کمبود برایت درست می‌کند. 

تو ثروتمندی چون به دریا وصلی. چون به خدا وصلی. به مبدأ. به سرچشمه. 

و تا وقتی این را نیابی همواره گرسنه خواهی بود. 



۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

سفر بیزینسی با مناعت طبع مالی

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 سفر بیزینسی با مناعت طبع مالی

---

تمام ما آدم‌ها و حتی دیگر موجودات به‌دنبال زندگی خوب هستیم. زندگی خوب هدف تمام اشخاص است و همینطور هدف تمام بیزینس‌ ها. 

تفاوت در تشخیص روش رسیدن به زندگی خوب است. اکثریت بیزینس‌ ها و آدمها تا الان فکر می‌کردند که با کندن زمین و مصرف بیشتر به زندگی بهتر می‌رسند. رشد رفاه و مصرف و چند برابر شدن مصرف در قرن گذشته ثابت کرد رفاهِ بیشتر گرچه خوب است و مفید ولی به طور بنیادین به شادتر شدن و زندگی اصیلِ بهتر کمک نمی‌کند. صد سال پیش شاید رفاه یک دهم امروز بود ولی کیفیت زندگی یک دهم نبود. شاید حتی بیشتر هم بود. وقتی به کیفیت هایی مثل آرامش درونی یا روابط اصیل انسانی یا تجربیات عمیق نگاه می‌کنیم حتی شاید پس رفت کرده باشیم. هدف رد کردن کل تکنولوژی نیست. رفاهی که در اثر تکنولوژی به ارمغان آمده بسیار خوب است و عالی. اما کافی نیست. رفاه به تنهایی نمی‌تواند رضایت و سرور درونی ایجاد کند. زندگی خوب اول درون ما اتفاق می‌افتد. عشق درون ما ایجاد میشود. احساسات خوب یا بد درون بدن و روح ما تولید می‌شود. برای رسیدن به آن رضایت و سرور درونی کارکردن روی بیرون تاثیر چندانی ندارد. جهت را اشتباه رفته‌ایم. بایستی روی درون خودمان کار کنیم. تک تک و به تنهایی. هریک جدا مسیر سخت درونی را باید طی کنیم. 

چون هرکسی راه خودش را باید برود و خودش به درْک برسد خیلی نمیتوان در موردش حرف زد. اما افرادی که این مسیر را رفته‌اند می‌توانند ما را راهنمایی کنند. جهت و چراغ راه بشوند تا ما هم این راه را طی کنیم. مثلا ابزارهایی مثل یوگا به ما بدهند. 

پس بهترین بیزینس آن است که افراد را به زندگی خوب هدایت کند. البته مسایل معنوی را نمیتوان با مادیات مخلوط کرد. اینجا کمی کار مشکل می‌شود. اما اگر کسی بتواند نیازهای مادی خودش را محدود و تامین کند، بعد از آن بهترین راه کار کردن روی زندگی درونی خوب برای خودش و سپس راهنمایی دیگران است. 

همان کاری که من به دنبالش هستم. مسیر سخت است. پر از شک و تردیدها. اما راه روشن است. امیدوارم مادیات مانع نشود. قناعت و میانه‌روی و عدم مقایسه خودت با دیگران کلیدهای رسیدن به مناعت طبع مالی است. به امید رسیدن به آن روز. 




۱۴۰۱ فروردین ۲۱, یکشنبه

فروش تجربه

زمان خواندن 1 دقیقه ***

 فروش تجربه

---

دوستی خواست تجربه بفروشد!

گفتم فقط چیزی را که داری می‌توانی بفروشی!

واگر نه فروش مال غیر جایز نیست!


خودت اول به تنهایی برو!

تجربه را اول باید تجربه کنی!

وقتی تجربه کردی شاید بتوانی آن را بفهمی!

وقتی فهمیدی شاید بتوانی درک کنی!

وقتی درک کردی شاید بتوانی بگویی!

اگر گفتی شاید بتوانی بنویسی!

وقتی گفتی شاید کسی بفهمد!

وقتی کسی فهمید شاید کسی بخرد! 

آنگاه تو آنقدر در تجربه‌ات غرق هستی که شاید فروختن یادت برود!

آنگاه تو و خریداران ات در آن تجربه یکی می‌شوید! 

نه خریداری می‌ماند نه فروشنده‌ای!

فقط تجربه می‌ماند!

ناب

خالص

بدون من

بدون تو!


نه بازاری

نه افکاری

فقط رقصی در این میدان

فقط چرخی در این بازار

گهی اشکی

گهی خندان

گهی شادی

گهی غمگین

گهی ساکت

گهی گفتان

...






خواسته‌ها

زمان خواندن 3 دقیقه ***   خواسته‌ها *** با دوستی صحبت کردیم قرار شد خواسته‌هایم را بنویسم. به صورت بولت پویت. یعنی خلاصه.  خواستن کار ...