۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

آنچه بر سر ما آمده

زمان خواندن 7 دقیقه ***

روی سخنم با جوونتر هاست.

اگر رای شما رو نشمردند خیلی نگران نباشید.

اگر بدونید که با ما چه کردند اونوقت می بینید که دزدیدن رای کار عادی ای هست.

بزرگان قوم ما وقتی که دنیا به سمت رشد و تکنولوژی حرکت می کرد فکر کردند که یک آخوند اسلامی که عقایدش رو از 1400 سال پیش برداشته می تونه برای اونها زندگی خوبی به ارمغان بیاره.

سی سال پیش مسابقه ی رشد اقتصادی در اقتصاد بازار شروع شده بود. بزرگان ما شروع به دویدن کردند اما متاسفانه در جهت معکوس.اونها سی سال پیش شرکت های بزرگ و موفق رو مصادره کردند و به دست چند تا جوون ریشو که هیچی نمی فهمیدند دادن. جنازه اون شرکتها که می تونست رفاه و ثروت رو به ارمغان بیاره هنوز توی لجن زار فساد دولتی سفره رانت دروغگوهاست. بزرگان قوم ما شرکت معضم نفتی انگلیس رو که دانش و تکنولوژی و دانشمندانش رو به اینجا آورده بود رو تهمت غارت زدند و اموالشو مصادره کردند.

بعضی از مردم ما فکر کردند همین که یک نفر دم از خدا و کار خوب بزنه و ریش یک متری داشته باشه و آروم صحبت کنه میتونه کشور رو بدون کمک دانش و علم شرق و غرب مدیریت کنه.

بعضی از مردم ما عقده های خودشون رو نسبت به کسایی که از نظر مالی و تحصیلی بالاتر از اونها بودند با اخراج کردن و اعدام کردن اونها خالی کردند. هنوز هم ادامه داره.

ماجراجویان سیاسی جنگی رو تحریک کردند و ادامه دادند که تمام خانواده ها و بدنها و روحها رو ناقص کرد. آژیر موشک رو برای ما عادی کردند و کشته شدن و تشییع جنازه رو برای ما به امر ی روزانه بدل کردند.

اونها برای کسب برتری و ثروت ما رو مدام به یاد مرگ انداختند ما رو از فشار قبر ترسوندند و برای کمک گرفتن وادار به توبه و گریه و زاری کردند.

اونها به خاطر عقده های ناشی از مذهب چون مذهب شون به اونها اجازه خوب لذت بردن از زندگی رو نمیده اجازه نمیدهند که مردم آزاد باشند و از زندگی شون لذت ببرند. هرجا مجلسی برای شادی بود رو خراب کردند. هنوز هم می کنند.

اونها اجازه سرمایه گذاری اقتصادی برای داشتن رفاه اقتصادی برای مردم رو ندادند چرا که خودشون باید همه ی سود ها رو می بردند.

اونها وقتی که ما کره و نوشابه و نفت نداشتیم شعار خودکفایی سر می دادند.

اونها باعث شدند که ما توی صف واستیم برای دو تا نون برای یک کپسول گاز برای نفت برای مجوز و ...

اونها باعث شدند برای یک نامه مجبور بشیم رشوه بدیم .

اونها باعث شدند توی بانک برای ضایع نشدن حقمون با همدیگه گلاویز بشیم و فحاشی کنیم.

اونها باعث شدند که بسیاری از ما توی جاده ها کشته بشیم قطع نخاع بشیم و کودکان و پدران و مادران رو از دست بدیم.

اونها با علم جنگیدند انکار کردند و سانسور کردند.

اونها لبخند رو کمیاب کردند زیبایی رو ممنوع.

اونها کتاب 200 صفحه ای تاریخ تحریف شده رو توی مدرسه به زور شلنگ و خط کش توی سر ما کردند.

اونها نظریات دانشمندان بزرگ انسان شناس و طبیعت شناس رو انکار، نفی و سانسور کردند. اونها به کتابهای داروین و فروید و ... توهین کردند. هنوز هم می کنند.

اونها مردم رو فقیر نگه داشتند تا پای مجلس اونها زار زار به مشکلات خودشون گریه کنند و از نماینده خدا - که خودشون هستند - طلب حاجت کنند.

اونها بعد از 1400 سال که دنبال حکومت شیعی بعد از پیغمبر بودند اون رو به دست آوردند و با بی شرمی خودشون رو مالک و صاحب اختیار کشور و جان و مال و ناموس مردم دونستند.

اونها بزرگان رو از راس امور خارج کردند و به جای استفاده از علم و دانش برای پیشبرد سیاستها از جهل مردم سود بردند.

اونها از تمام پیشرفتهای دانش بشر مثل موبایل و کامپیوترو اینترنت هم در جهت اهداف کثیف خودشون استفاده کردند.

اونها اجناس بی کیفیت خودشون رو به چند برابر قیمت به مردم فروختند و نفت و گاز مردم رو برای رسیدن به اهداف سیاسی خودشون هزینه کردند.اونها انحصار و فساد دولتی رو سازمان یافته کردند.

اونها گردش آزاد اطلاعات رو مسدود کردند.

اونها با شروع جنگ خوشحال شدند چرا که حکومت و تئوری های اونها با جنگ و مرگ آبیاری می شد.

اونها اسب سفید توی جبهه ها فرستادند تا جوونها فردا صبح به عشق امام زمان خودشون رو روی مین تکه و پاره کنند.

اونها وقتی که ما 6 سالمون بود دروغ ها و عقاید باطل خودشون رو به خورد ما دادند. ما رو به زور به اردوی زیارتی بردند و به زور به زیارت لعن و نفرین تاریخ دعوت کردند.

اونها برای اینکه یک نفر بتونه جایی کار کنه او رو تفتیش عقاید کردند.

اونها وقتی که حق طبیعی خودمون یعنی رابطه با جنس مخالف رو می خواستیم توی ما تخم احساس گناه رو کاشتند. اونها کتاب گناهان کبیره سرتاسر دروغ رو هزاران نسخه چاپ کردند تا احساس گناه رو آبیاری کنند.

اونها باعث شدند ایران از مرکزیت خاور میانه در بیاد خلیج فارس عربی بشه نصف دریای خزر بشه 10 درصد و همون عربها که اسلام و با سرنیزه به ما تحمیل کردند ما رو به عنوان مسلمون قبول نداشته باشند. صحراهای عربی جنوب خلیج فارس جایی بشه که ما آرزو داریم. اونها کار ی کردند که خاور میانه به جای اینکه با پرسپولیس و تهران و اصفهان و دماوند شناخته بشه با دوحه و امارات و خلیج عربی شناخته بشه.

اونها روی سر تمام دخترها به زور مقنعه انداختند. زیبا ترین موجود دنیا یعنی زن رو با زشت ترین پارچه و بسته ترین رنگ پوشوندند.

اونها کاری کردند که ما هروقت تو ایران به آدم باهوشی بر می خوریم می گیم اینجا چه کار می کنی؟ انگار که پیش فرض همه ی ما این شده که اینجا جای امل هاست.

اونها کاری کردند که وقتی میایم به کشورخودمون باید هزاران بار سوال "چرا برگشتی ؟" رو جواب بدیم.

اونها موسیقی و هنر رو از اروپا دزدیدند و تکنولوژی رو از اونها کپی کردند ومفاهیم اونها رو با تحریف تحویل ما دادند.

اونها نگذاشتند ما با جنس مخالف خودمون مهمونی بریم ورزش کنیم. بگیم و بخندیم.

اونها حتی نگذاشتند ما با همسرمون ورزش کنیم مسافرت بریم و هتل بگیریم. اونها حتی اجازه نمی دهند که ما کاروان بخریم چادر بزنیم یا حتی شب بعد از ساعت 12 بیدار بمونیم و تو مغازه ها با هم داد وستد کنیم.

اونها نگذاشتند که ما موتور 1000 سوار شیم. دیزنی لند بریم یا به کنسرت یانی بریم که قرار بود توی تخت جمشید برگزار بشه.

اونها حتی کاری کردند که برای آزادی بیان باید جنگید. اونها دگر اندیش ها رو اول منزوی کردند و بعد متهم و بعد مهدورالدم.

اونها کاری کردند که ما از کتابهای علمی دزدی کنیم کپی کنیم و آفست بگیریم و توی دانشگاه بخونیم.

اونها کاری کردند که ما توی لیست ها همواره به دنبال نام ایران بگردیم و اگر که از هر 100 لیست تو یکی نام ایران بود اندکی خوشحال بشیم.

اونها کاری کردند که ما برای خرید یک چیز کوچک باید سفر بریم. ما رو قاچاقچی کردند چون هیچ جنسی بدون اجازه اونها اجازه ورود نداره.

اونها کاری کردند که نه تنها ما تو دنیای حقیقی آرزوی رفتن داریم حتی تو دنیای مجازی هم باید از آی پی امریکا یا اروپا استفاده کنیم.

اونها دروغ رو نهادینه کردند اخلاق رو از بین بردند مردم رو نادان خطاب کردند و متاسفانه در این راه از هنر و احساس سوء استفاده کردند.

اونها هنر رو محدود کردند موسیقی رو حرام کردند و خوب زیستن رو دشوار.

اونها هنر مندان و خواننده های محبوب ما رو تبعید کردند. باعث شدند هایده ها و ویگن ها توی غربت از غم و دوری بخونند و همونجا آرزوی بودن در کنار مردمشون رو به گور ببرند.

اونها هنرمندان رو سرکوب کردند نویسندگان رو سلاخی کردند کارگردانان رو اخراج کردند و شجاعان و عاشقان رو بالای دار برند و سنگسار کردند.

اونها اسم تروریست هارو روی خیابونها گذاشتند و پول بمبگذاری ها رو از صدقه های ما دادند.

اونها چاقو کش ها و هفت تیر کش ها رو تشویق کردند.

اونها خودشون رو نماینده خدا دونستند برای گول زدن هاله دیدند و حکم محاربه صادر کردند و جوونها رو اعدام کردند.

اونها کاری کردند که خیلی از ما از ترس جونمون صدامون در نیاد و خودمون از قبل خودمون رو سانسور کنیم.

اونها کاری کردند که من برای به اشتراک گذاشتن این نوشته ها کلی تردید داشتم احتمالا شما هم دارید ...

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

شناخت دوگانگی ها و چندگانگی های شخصیتی

زمان خواندن 13 دقیقه ***

چند وقتیه که به این نتیجه رسیدم که بیشتر مشکلات فکری و عملی ما توی زندگی ناشی از عدم یکپارچگی شخصیتی ماست. ما وقتی به دنیا میایم هیچ شخصیتی نداریم. درست مثل این که یک گوسفند شخصیتی برایش متصور نیست. حیوانهای یک گونه عموما رفتاری مشابه دارند و در نتیجه شخصیتی مشابه. اما آدمها شخصیت های مختلف دارند.

ما به مرور که بزرگ می شویم میتوانیم برای دو راهی های زندگی تصمیم گیری کنیم و آن موقع ما در سر آن دو راهی ها باید از شخصیت های مختلف کمک بگیریم. در حدود بیست سال اول زندگی عمده ی شخصیت های مختلف ما شکل میگیره و ما از نظرات اون شخصیت های درونی خودمون برای تصمیم گیریهای زندگی استفاده می کنیم. معمولا این شخصیت ها ساخته اطرافیان و محیط و گاهی ساخته و پرداخته ذهن خودمون هستند.

عموما وقتی که ما دچار تردید و ناراحتی و اضطراب میشیم که بین دوتا ازاین شخصیت ها تضاد پیش بیاد.

در نوشته "جلسه مکالمات درونی" یک نمونه از مکالمات اون شخصیتها رو نوشتم.

حالا هم سعی خواهم کرد که به شناخت تعداد بیشتری از این دوگانگی ها و چندگانگیهای شخصیتی در وجود خودم و اکثر آدمها پی ببرم و اون رو بنویسم.

اصولا ما آدمها از ناحیه همین دوالیتی ها خیلی هم آسیب پذیر هستیم و چون اون دوگانگی درون ما وجود داره اگر کسی از اونجا وارد بشه و برای مدتی به راحتی می تونه ما رو با خودش همراه کنه. در این موارد چون ما هنوز بین اون دوالیتی ها به ثبات نرسیدیم یک نفر با قرار گرفتن در یک جهت اون دوالیتی میتونه به راحتی مارو به اون سمت بکشه.

در مورد اثر گذاشتن روی دیگران هم به راحتی میتونیم از این اصل استفاده کنیم. مثلا اگر که یک نفر بین دو شخصیت در یک دوالیتی گیر کرده باشه و ما از این موضوع آگاه باشیم میتونیم شخصیت مورد نظرمون رو توی اون آدم تقویت کنیم و مطمئن باشیم که اون تحت تاثیر ما قرار میگیره چون وارد قسمتی از مکالمات درونیش شدیم.

تو نوشته های قبلی درمورد انرژی توجه مطالبی نوشته بودم حالا در مورد خودم به این نتیجه رسیدم که بهترین جا برای متمرکز کردن انرژی توجه ، حالات و احساسات خودمون هست. از این راه هست که ما میتونیم به یگانگی شخصیتی و احساسی برسیم. البته بعد از این که دوالیتی ها و چندگانگی های خودمون رو بشناسیم و از اونها یک شخصیت یکپارچه بسازیم.

خوب چند تا مثال می زنم:

در جدول های زیر بهتر است جمله ستون راست را در مقابل جمله ستون چپ بخوانید و آنها را مقایسه کنید. هر ستون بیانگر عقاید و فرضیات یکی از آن شخصیت هاست. یا میتونید اول ستون سمت راست رو بخونید تا با نظریات شخصیت اول به خوبی آشنا بشید بعد ستون سمت چپ رو بخونید.

دوالیتی "فعالیت سیاسی " و "کناره گیری سیاسی"

1-

شخصیت فعال سیاسی:

2-

شخصیت کناره گیر:

اوضاع سیاسی نقش مستقیمی در زندگی ما دارد

وضعیت محیط سیاسی تاثیر کمی در تصمیم گیری ها و تلاشهای شخصی ما دارد.

کل روابط انسانها در سیاست خلاصه می شود.

یعنی بعد ازپایان دوره نزاع مستقیم در قدیم که همه چیز با شمشیر تعیین می شد حالا این سیاست است که برتری را تعیین می کند. سیاست بازی تنها راه کسب برتری در اجتماع انسانهاست.

احساس نقش مستقیمی در روابط انسانها دارد و سیاست بازی مخالف روابط سالم است.

سیاست بازی مساوی است با دروغ به علاوه ی آدم کشی.

این منش آدمهای سیاسته:

اگر نتوانستی او را از بین ببری پس گولش بزن اگر گول نخورد شخصیت و بعد خود او را ترور کن.

باید در امور سیاسی کشور و پایه گذاری و تقویت دموکراسی که ثمره هزاران سال تاریخ بشر است تلاش کرد. بایدبرای رسیدن به آرمانهای اجتماعی از جان گذشت.

دموکراسی و حقوق بشر برترین دستاورد انسانها در طول تاریخ بوده و باعث خوشبختی ما می شود پس بایدبرای آن تلاش کنیم.

بنویسیم وبگوییم و روشنگری کنیم.

این منازعات سیاسی و کشته کشتار ها عادت تاریخ است. همواره گروهی که سر قدرت هستند مخالفان را می کشند و همین چرخه بعد از به قدرت رسیدن گروه بعدی تکرار میشود و بهترین کار کنار کشیدن است. حدیثی از علی هست که می گوید در فتنه ها و درگیری های سیاسی مثل شتر دوساله باش که طرف هیچ کس نباشی و هیچ کس نتواند از تو استفاده کند. پس عاقلانه ترین کار کنار کشیدن و بی طرف بودن است.

در طول تاریخ هزاران جنگ اتفاق افتاده هزاران سرباز نگون بخت نابود شده اند اما عده قلیلی سردمدار از آن استفاده کرده اند. بعدها خود سردمداران سیاسی به دست یکدیگر نابود شده اند. پس باید کنار کشید.

هر کاری که در راستای سیاست بکنید بازیچه ی گروه های قدرت سیاسی می شوید.

حتی اگر که میخواهید قدرت اقتصادی شخصی به دست بیاورید باید لابی های سیاسی را فراموش نکنید.

به دنبال کسب قدرت اقتصادی رفتن به صورت مستقل از سیاست امن ترین راه برای زندگی خوب است. کسی که قدرت اقتصادی دارد می تواند از تغییرات سیاسی مصون بماند.

شما اگر هیچ کاری نکنید برای کشورتون ای هم نوعی خیانته.

سکوت کردن ننگه.

تمام مشکلات آدمها از دیکتاتوری سرچشمه می گیره.

سکوت در برابر ظالم و ظلم خودش نوعی همکاری با ظالمه.

در برابر ظالم باید افشاگری کنی و در برابر مردم روشنگری.

تا یک مملکتی مردمش تغییر نکنند هیچ چیز بهتر نمیشه. الله لا یغیرما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم

مردم ترسو و بزدل همیشه زیر بار ظلم و ستم می مونند.

یک کمی عاقل باش .توی تلفن ها نباید حرف سیاسی زد.تمامشون کنترل میشه.

توی اینترنت نباید نوشته سیاسی یا هیچ اثرسیاسی گذاشت. بالاخره یک روزی میان سراغت. مزدور و خبر چین و اطلاعاتی زیاده. دیوار موش داره...

بهتره سرت پایین باشه وزندگی خودتو بکنی. شتر دیدی ندیدی.

حتی دیدن اخبار و کانالهای سیاسی که کلا دروغ می گن و به دنبال منافع گروههای سیاسی خودشون هستند رو توصیه نمی کنم. حیف ذهن ما نیست که با اخبار و بحث های بی پدر مادر سیاست پر بشه؟

تو همین انقلاب سی سال پیش ایران و جنگ و درگیری های فرقه ای هزاران آدم جونشون رو از دست دادند. آخرش چی شد؟ رفتن بهشت؟؟؟؟ اونا که رفتند اون دنیا؛ ولی به نظر من که یه عده دیگه توی همین دنیا صاحب بهشت و حوری و ثروت های رویایی شدند.

یه عده دیگه هم رفتن جهنم و اوین و کهریزک و نقره داغ شدند. خود خدا یا نمایندش هم اونا رو به عذاب وعده داده شده رسوند.

پس درس عبرت بگیر جانم.

باید رفت پای صندوق رای داد، باید از هر روزنه کوچکی برای پیشبرد دموکراس و دخالت در امور کشور استفاده کرد.

حتی اگر احتمال تقلب هست باز باید اثر گذاشت هر چند کوچک. بالاخره بهتر از تو خونه نشستنه.

اینها همه بازیه. شما هم اگه بری رای بدی بازیچه شدی. وقتتو تلف نکن.

سیاست پدرو مادر نداره.

کسی از اون سر در نمیاره.

**********************************************************************

دوالیتی "برونگرایی" و "درونگرایی"

1- شخصیت برونگرا:

2- شخصیت درونگرا:

محیط زندگی و دیگر انسانها به عنوان بخش مهمی از آن نقش مهمی در زندگی ما دارند.

ما تنها به دنیا می آییم تنها هم می میریم.نقش انسانهای دیگر در این میان ناچیز است.

زندگی بدون روابط انسانی و بروز احساسات انسانی بی معنی است. باید خود را ابراز کنیم. بدون ترس.

ابراز احساسات نوعی ضعف محسوب می شود. در دنیای خشن امروزی بهتر است از سمت منطق و سیاست به دیگران نزدیک شویم تا از گزند های احساسی از طرف آنها در امان باشیم.

(این نتیجه گیری در کودکی در من باعث شد که توانایی استدلال منطقی را در خودم به شدت تقویت کنم به طوری که برای انتقادگران می توانستم جوابی منطقی داشته باشم کم کم همین رویکرد منطقی به جهانبینی من هم رسید و به من کمک کرد که دین ها و روشهای بی منطق را به راحتی کنار بگذارم)

احساسات انسانی به زندگی معنا می دهد و هیچ محدوده ای نمی شناسد مثل مفهوم رحمانیت که شامل همگان می شود. پس ما برای موفق شدن و کسب اعتماد دیگران بهتر است صادقانه احساسات خود را بیان کنیم.

دنیا میدان جنگ و رقابت است. در میدان جنگ احساسات جایی ندارد. احساسات ابزاری است برای پیشبرد اهداف طبیعت نظیر احساسات تشکیل خانواده و پرورش نسل بعد و احساسات جنگجویی و رقابت. پس استفاده از احساسات لطیف جز در راستای این اهداف اشتباه بزرگی است.

اگر با احساس صادقانه با دیگران صحبت کنیم اعتماد و حس صداقت و مثبت دیگران را نسبت به خود تحریک می کنیم. برعکس شک و تردید و بد بینی همین حس ها را در طرف مقابل بالا می آورد پس صداقت در بیان احساسات باعث برگشت همان احساسات به سمت ما می شود. احساس حالتی مسری است.

اگر صادقانه احساس خودرا بیان کنیم خود را خلع سلاح کرده ایم. درست از جایی که احساس نرمی و لطافت به دیگران نشان داده ایم به ما حمله کرده و ضربه خودرا از آنجا وارد می کنند.

احساساتی مثل صداقت ، دوستی، درستکاری، کمک به دیگران و... احساساتی جهانشولند که خانواده و غیر و نژاد و طبقه نمیشناسد. میتوان نیکی کرد و در دجله انداخت. میتوان به کودک فقیری در افریقا کمک کرد.

مهربانی محدودیت نمی شناسد.

باید بذر مهربانی کاشت.

حتی بادشمن خود باید با مدارا برخورد کنی.

دنیا مثل آیینه است که کلیه حس های ما را به خودمان بر می گرداند.

اگر با دیگران باز بودی آنها با تو با روی باز برخورد می کنند و دنیا به تو لبخند می زند.

در کل بسته بودن فقط درها را به روی ما می بندد.

مهمترین احساسات مربوط به این موارد است:

عشق های اولیه میان دختر و پسر برای سکس و تشکیل خانواده ، احساسات مادر به فرزند در چند سال قبل از بلوغ کودک،

احساسات پدری قبل از بلوغ کودک ، احساس رقابت در مردان برای کسب برتری و قدرت و همسر،

احساس رقابت در زنان برای جذاب شدن برای دوست داشته شدن و حمایت شدن از سمت مردان.

احساس همکاری در مردان برای کسب شکار گروهی در مقطع خیلی محدود و در مواردی که نیاز مبرم به همکاری دارند و خودبه تنهایی قادر به کسب شکار نیستند.

هر گونه احساسی خارج از موارد بالا بسیار ناچیز، متزلزل و کوتاه مدت و گاهی انحرافی است پس خارج از چارچوب بالا که ذکرشد هر گونه بیان احساساتی خطاست.

این چارچوب احساسی از طرف طبیعت به ما دیکته شده و بهتر است از آن تبعیت کنیم.

خلاصه چراغی که به خانه رواست به همسایه حرام است.

ابراز صادقانه آنچه که در دل داریم بهترین راه برای کسب اعتماد دیگرانه.

بهترین سیاست صداقته.

هر انسان موفقی برای کسب قدرت و رفاه به سیاست ورزی و tact نیازدارد. نباید راحت همه حرفاتو بزنی.

هر نقطه ضعفی بالاخره یک روز بر علیه تو استفاده میشه. حتی توسط نزدیکترین دوستت.

به هیچ کس اعتماد نکن.

اینها بعضی از موارد کلی دوالیتی های من بود.البته در موارد کوچیک زندگی هم ما گاها دچار دوالیتی شخصیتی می شیم.

مثلا درتصمیم گیری برای ازدواج:

شخصیت 1:

داشتن پدر فقیر گناه ما نیست اما داشتن پدر زن فقیر اشتباه خودمونه. تنها راه تغییر طبقه اجتماعی ازدواج با طبقه بالاتره .

عشق خودش به وجود میاد. اگررفاه و ثروت تامین بشه عشق رشد می کنه. عشق تنها کافی نیست. شکم خالی عشق نمیشناسه. زندگی کردن بدون پول و با عشق خالی فقط تو داستان هاست. ثروت به زندگی غنا می بخشه و باعث رونق اون وحفظ زندگی میشه. ثروت اصلا چیز بدی نیست و ازدواج با ثروتمندان سریعترین و مطمئن ترین راه برای کسب اونه. اگر شما با ثروتمندان نشست و برخاست داشته باشید نا خود آگاه شما هم ثروتمند می شوید و فرهنگ و منش تون مثل اونها رشد می کنه. زیبایی، آرامش، لذت، همه و همه نتیجه ی ثروت داشتنه.

شخصیت 2:

حسابگری و نگاه کردن به ثروت در امری احساسی مثل ازدواج بزرگترین اشتباهه. نگاه کردن به ازدواج به صورت یک معامله هرگونه عشقی رو از بین می بره. اصلا این که آدم احساسات خودش رو معامله کنه یک اشتباه بزرگه و کوچیک شمردن خود آدم. مگر احساسات ما و عشق ما رو میشه با پول سنجید که یک آدمی رو برای پولش دوست داشته باشیم. یعنی یک نفر چون پولداره بریم طرفش بعد عشقمون رو نثار اون کنیم این درست یعنی ما عشقمون رو به مقداری پول فروختیم. این دقیقا یعنی پایین آوردن خود. یعنی ما خودمون رو در سطح خونه و ماشین و ظواهر پایین آوردیم.

عشق و دوست داشتن یک فرآیند تصادفی هست. زندگی بدون عشق واقعی خیلی بی روح و سرده. هر کسی باید داستان عشقی خودش رو تو زندگی دنبال کنه. زندگی بدون داستان عشقی مثل یک تراژدی حرکت به سمت مرگه. خلاصه حسابگری هیچ جایگاهی درعاشق شدن نداره.

شخصیت 1:

اصلا چطور شما می تونید شخصیت همسرتون رو از خانوادش جدا کنید. دایره شخصیت هر کس شامل خانوادش هم میشه و قدرت و ثروت خانواده ی یک نفر نقش عمده ای در شخصیت خود اون فرد داره. این که من عاشق چشم و ابرو و اخلاق و شخصیت فلانی هستم بدون توجه به اوضاع خانوادگی یک حرف سطحی و کودکانه است.

شخصیت 2:

شما یک نفر رو برای چی دوست دارید؟ آیا اون رو برای خودش دوست دارید یا این که به خاطر شرایط خانوادگی یا پول ثروتش به اون علاقه دارید. در حالت دوم باید بگم که شما بیشتر معامله گرید و دوست داشتن واقعی وقتیه که کسی رو به خاطر خودش و فقط خودش دوست داشته باشید.

********************************************************************

دوالیتی دیگری که زیاد اتفاق میفته در گذران اوقات روزانه هست که ممکنه هر روز دچارش بشیم.

توی نوشته ی "جلسه ی مکالمات درونی" در این مورد کمی نوشتم اما خلاصش:

شخصیت 1:

برنامه ریز ، آینده نگر، حسابگر، مضطرب،

کنترل گر،مقایسه گر .

شخصیت 2:

خیامی، دم غنیمت شمار، در لحظه، خوش، ولخرج، بدون پس انداز، بدون ترس از آینده، باری به هر جهت.

خرج نکن و پس انداز کن برای روز مبادا.

چو فردا شود فکر فردا کنیم.

ببین جانم کسی از فرداش خبر نداره پس باید لذت های لحظه ای امروز رو فدا کنی تا به جایی برسی. رمز موفقیت بزرگان همین بوده که دنبال لذت های لحظه ای نبودند.

اونها لذت لحظه ای زودگذر امروز رو فدا کردن تا به فردا ی بهتری رسیدند.

آدمای دم غنیمت شمار مثل دستفروش سر چهاراهه که فقط به همون روزش فکر می کنه.

یا معتادی که میخواد بکشه یا چند ساعتی خوش باشه.

این همه آدم اومدند و رفتند. هرکی یک کفن بیشتر با خودش نبرد.

هر کی لذت برد ... برد. هرکی مشقت برد ... باخت.

اصولا آدم موفق کسیه که اون جوری که لذت میبره زندگی می کنه. یعنی به روش خودش نه به دنباله روی دیگران.

آینده هیچ وقت نمیرسه.

اگر حال و خوب زندگی کردی موفقی و اگر نه همیشه برای رسیدن به آینده حالتو از دست میدی.

این حرفا همه برای توجیه تنبلی و بی مسوولیتیه..

آقا زندگی که شوخی نیست

مدام باید تلاش کنی

تلاشششششششششششششششششششش

قناعت کن و خوش باش. از طمع بپرهیز و از زندگیت و اون چیز هایی که داری لذت ببر. اینقدر به فکر آینده و جمع کردن نباش.

دوالیتی های دیگری هم هست که به مرور که پیداشون کردم سعی خواهم کرد اینجا بنویسم

البته اگر دوالیتی

{" هر چی به ذهنت میرسه بنویس و آپلود کن" و "افکارت رو واسه خودت نگهدار" }

اجازه بده.

خواسته‌ها

زمان خواندن 3 دقیقه ***   خواسته‌ها *** با دوستی صحبت کردیم قرار شد خواسته‌هایم را بنویسم. به صورت بولت پویت. یعنی خلاصه.  خواستن کار ...