موسیقی حرام است یا مباح
بعداز ویپاسانا موضعم نسبت به موسیقی عوض شد. الان پیانو بیشتر دوست دارم و موسیقی های آرام. اما آرامترین موسیقی ها را هم در موقع مدیتیشن، دوست ندارم.
کمی حساس ترشدهام نسبت به موسیقی ها. یک موسیقی، راحت تر حس هایم را بیرون میکشد. اگرحسِ غم باشد یا شادی.
میتوانم به موسیقی توجه کنم یا نکنم.
شاید دارم میفهمم چرا بعضی ها موسیقی را حرام کردهاند.
اینکه موسیقی حرام باشد یا مباه یا واجب، الان دیگر به وضعیت ذهنی خودم بستگی دارد.
اگر بخواهم کمال آگاهی رانسبت به خودم تجربه کنم؛ موسیقی برایم حرام است. چون کمی انحراف را باعث میشود.
اما وقتی که آگاهیام پایین تر است؛ موسیقی با تحریک حسهای باقیمانده در وجودم باعث میشود کمی آگاهتر بشوم. اینجا موسیقی خوب است. البته فقط برای مدت کوتاهی. نوعی نوازش روح است. وقتی خستهای نوازش خوبی میدهد به روح. گاهی یک موسیقی را بارها و بارها گوش میدهم. ولی بهترین موسیقی هم گاهی آزاردهنده میشود. چون موسیقی روح خودت مدام درحال تغییر است، نمیشود مدام یک موسیقی بشنود. تغییر دائمی است.
موسیقی نوعی موج است. اگر دریای ذهنم طوفانی باشد شاید موجی آرام از سمت موسیقی طوفان را کمی آرام کند.
اما وقتی دریایت را چون آینه صاف می خواهی، هر موجی حتی موج موسیقی تو را از امواج درونیات دور میکند. پس موسیقی در اینجا حرام است.
فقط سکوت! ظرافتی لازم است بهاندازه ظرافت بینهایت سکوت.
موسیقی نفسهایت هست
موسیقی قلبات هست
آنجا حتی صدای سیمهای ظریف پیانو هم ضمخت و گوشخراش میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر