۱۴۰۱ اردیبهشت ۹, جمعه

شیطان پرست مُشرک!

زمان خواندن 0 دقیقه ***

 شیطان پرست مُشرک!

---

می‌گویی فلانی و فلانی شیطان پرستند!

می‌گویی فلانی و فلانی مُشرک‌اند!

...

مگر شیطان وجود دارد؟

اگر شیطانی نباشد شیطان پرستی هم نیست!

پس نگران چه هستی؟!

...

دیدی خودت مُشرکی! 

چون فرض می‌کنی شیطان وجود دارد! 

خیالت راحت! 

شیطانی در کار نیست!

به خدای خودت بپرداز!

شیطانی در کار نیست!

شیطان پرستی هم در کار نیست!

این هم یک شیطان پرست است که تقریباً وجود ندارد!

...

که یکی هست و

‌هیچ نیست جز او

وحده و لا اله الا هو


https://ganjoor.net/hatef/divan-hatef/tarjeeband


۱۴۰۱ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

١٨ روز تا سفر هند

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 ١٨ روز تا سفر هند

---

یک روز صبح بیدار شدم. بلافاصله موبایلم را برداشتم. چند روزی دنبال بلیط بودم. بالاخره همان صبح بلیط را از داخل دستشویی با موبایل خریدم! 

این یک قسمت داستان است. قبلاً گفته بودم هرجا سفر می‌روی اول قلبت می‌رود! 

اینجا هم تنها یک هدف دارم برای این سفر و آن چیزی نیست جز یوگا!

من هنوز یوگی نیستم. یوگا هم آنچه که من و شما از ظواهر شناخته‌ایم نیست. 

یوگا نهایت یگانه شدن با زندگی و جهان است! در همین حد می‌دانم. شاید شما فکر کنید یوگا نرمش یا ورزش است! یا یک ایدئولوژی! اما نه. یوگا یعنی یک. قبلاً مفصل نوشته بودم! 

یوگا نوعی سفر درونی است! رفتن به سفر بیرونی نوعی نقض غرض می‌نماید. اما رفتن به مهد یوگا خالی از لطف نیست. شاید دیدار با چند یوگی! البته یک یوگی کافیست تا زندگی ات از این رو به آن رو بشود! البته گاهی دیدار فیزیکی هم لازم نیست! 

به هرحال بدون این که چیزی بدانم دارم می‌روم. یک سفر دیوانه طور! اگر فقط اندکی بیشتر یوگا را بفهمم یا تجربه کنم به هدفم می‌رسم! چیز بیشتری لازم نیست. یکی دو تا دوست را خیلی دورادور می‌شناسم که آنجا یوگا کرده‌اند. یکی دو تا مرکز آموزش یوگا! یک یوگی! و همین. کل دانش من از این سفر همین است.  

مدتهاست در مورد فرهنگ و شباهت های فرهنگ هندوستان با ایران تحقیق می‌کنم. معلوم نیست چه اتفاقاتی می‌افتد! چه کسانی را می‌بینم! چه تجربیاتی می‌کنم! اما تا جایی که بشود با شما درمیان میگذارم. صاحبدلی می‌گفت هندوستان سرزمین جستجوگران است و نه سرزمین عقیده مندان! چه تعبیر جالبی! اگر تمام سرزمین های تحت سیطره‌‌ی مذاهب اسلام و مسیحیت سرزمین باورمندان باشد هندوستان سرزمین جستجوگران است! و چقدر جستجوگری جالب تر و سیال تر و زنده تر از باورمندی است. باورمندی خشک و متعصب و مغرور! در برابر جستجوگری سیال و زنده و پویا!


لینک یکی از نوشته ها در مورد یوگا

https://mymindflow.blogspot.com/2022/03/blog-post_26.html


چاره‌ی عجله

زمان خواندن 1 دقیقه ***

 چاره‌ی عجله

---

معمولاً وقتی عجله داری زندگی را نمی فهمی. برای اضافه کردن چیزی به خودت عجله داری. برای رسیدن به ارگاسم. برای پر شدن شکم. برای لذت بعدی. برای رسیدن به چیزی در بیرون خودت! 

وقتی عجله داری یعنی جایی که هستی را دوست نداری. چیزی درست کار نمی‌کند. زندگی ات آنجایی که باید باشد نیست. وقتی عجله داری؛ بیشتر دویدن دوای دردت نیست. هرچه سریعتر بدوی بیشتر منحرف می‌شوی. 

وقتی عجله داری. مثل همین الان که من برای نوشتن عجله دارم و مدام غلط تایپ می‌کنم چاره ی کار آرام تر رفتن است. 

وقتی عجله داری بایست! برگرد به لحظه. وقتی عجله داری یعنی لحظه را از دست داده‌ای. داری به آینده می‌پردازی. زندگیِ عظیمِ در جریان را از یاد بُرده‌ای. 

به جایی نمی‌توانی فرار کنی. از لحظه نمی‌توانی فرار کنی. وقتی عجله داری بی قراری؛ مضطربی و این نشانه‌ی خوبی است که تو زندگی نمی‌کنی. یک جایی از کارَت ایراد دارد. مثلاً وقتی می نویسی همزمان میخوانی شان! همزمان خواننده ها را تصور می‌کنی! 

وقتی عجله داری بایست! خوب نگاه کن. خودت را ببین. داری از لحظه فرار می‌کنی. کاری غیر ممکن. داری زندگی نمی‌کنی پس عجله و اضطراب سراغت می‌آید. شکرگذار باش. آژیر خطر به صدا درآمده و تو می‌توانی به لحظه برگردی. فرصت زندگی کوتاه است. اگر با عجله بروی سریعتر به قبرستان می‌رسی! 

آرام بمان. نگاه کن. مکث کن. گاهی فقط شاهد باش. شاهد عظمت زندگی. عظمت زندگیِ جاری در جهان. عظمت تک تک نفَسهایت. عظمت بدن. عظمت یک گل. یک نسیم. 

یک کلمه. 

یک لحظه. 

عظمت سکوت. 


۱۴۰۱ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

باورِ سفرِ تنهایی

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 باورِ سفرِ تنهایی

---

بالاخره بلیط را می‌خری! چند روزی در شک و تردید مانده بودم. وقتی راهی را باید تنها بروی بزرگترین مانع تردید است. تردیدهای خودت! کسی نیست که راه را رفته باشد! کسی تایید نمی‌کند! کسی تشویق نمی‌کند! وقتی تنها می‌روی فرقی ندارد چه همه تشویق کنند چه منع! تو باید تنها بروی! خودت و خودت و خودت!

بلیط خریدن کار ساده‌ای است.بسیاری روزانه در حال سفر هستند. اما همانطور که قبلاً گفتم مهم آن سفر درونی است. سفر بیرونی فقط یک تمرین است. آن لحظه ای که دیگر شک را کنار می‌گذاری! تنها اولین قدم را برمی‌داری. اولین و مهمترین قدم! 

به خودت اعتماد می‌کنی. تو تنها تصمیم می‌گیری و پای این تصمیم می‌مانی. بالاخره باورت می‌شود. 

زمانی که تازه به ویپاسانا رفته بودم چند روزی در ناباوری گذراندم! دیدم گروهی واقعا جدی گرفته‌اند. آنها افرادی بودند که سفر مرگ و زندگی را جدی گرفته بودند! شاید سالها با خودت حرف بزنی. افکاری را در ذهن نشخوار کنی. اما هیچ وقت جدی نگیریشان! راه میانه و همرنگی با جماعت را بروی. راهی که اکثریت می‌روند. راه امن! 

اما بالاخره روزی می‌رسد که باید خودت تنها بروی. اگر تمرین نکرده باشی خیلی سخت می‌شود. 

یک تجربه‌ی دیگر پریدن از ارتفاع با طناب بانجی است! اول شک داری. بعضی ترغیب و بعضی منع ات میکنند. اما آن بالا که می‌رسی دیگر فقط خودت هستی و خودت. ترسهایت به تمام وجودت سرایت کرده! تمرین خوبی است. یک لحظه دیوانه می‌شوی و می پری. 

زندگی و مرگ همین است! دیوانگی و پریدن! آن تمرینی که در ذهنت کردی بسیار مهمتر و ارزشمند تر پرتاب کردن جسمت است. 

اگر فقط کمی دیوانه بشوی مسیر تو را با خود می‌برد. اگر آنقدر دیوانه باشی که ده روز را به نشستن با خودت اختصاص بدهی. آن وقت کم کم کشیده می‌شوی. به جایی که سی روز از زندگی را می‌گذاری. همه چیز را می‌گذاری. امنیت را. همه ی آنچه جمع کرده‌ای را می‌گذاری و می‌روی. کل زندگی ات را در یک کیف خلاصه می‌کنی. اما در ذهن ات دنیایی است. در ذهن ات شجاعتی است. هدفی بزرگ. قدرتی شگرف. تو تنها می‌روی. لذت غلبه بر ترس تنهایی! لذت پریدن به ناشناخته ها! این لذت فقط بعد از پریدن برایت پیش می‌آید. قبل از آن فقط کلنجار و کُشتی گرفتن با خودت است. 

تصمیم میگیری. باید رفت. باید آماده شد. باید تمرین کرد. برای رفتن نهایی تمرین کن. فرار نکن. تردید نکن. 

آن وقت می‌شوی مثل مولانا که گفت

...

چنان مستم چنان مستم چنان مستم من امشب

که از چنبر   که از چنبر    برون جستم من امشب

...

چنبر تردید

چنبر ترس

چنبر شک

چنبر بدن!

چنبر ذهن!


۱۴۰۱ اردیبهشت ۴, یکشنبه

چهار قسمت ذهن

زمان خواندن 14 دقیقه ***

 چهار قسمت ذهن

The Four Parts of the Mind


https://youtu.be/PHvHMiPiKao


درفایل زیر می توانید ترجمه‌ی فارسیگفتگوی لینک بالا  را دانلود کنید. این فایل ترجمه‌ی فارسی صحبتهایی است که سادگورو در یک گفتگو انجام داده. در لینک بالا اصل ویدیو را می‌توانید ببینید. در این سخنرانی در مورد موضوعاتی مثل هویت و چگونگی ساختار ذهن انسان صحبت می‌شود.  






لینک به ترجمه یوتیوب 







Transcript


0:14

Vinita Bali: So, Sadhguru, what is a creative mind?

0:18

Sadhguru: Oh!

0:22

How big an answer do you want?

0:24

Vinita Bali: As big as you want it.

0:30

Sadhguru: See, the English word mind doesn’t say anything

0:34

because it’s just one generic word,

0:37

which does not describe different dimensions of what the mind is.

0:41

Mind is not just one something sitting here (Gestures) and doing something, okay?

0:45

There is really no such thing as mind.

0:48

In the yogic culture, there is no mind.

0:50

There is a physical body, there is a mental body

0:55

because what you are calling as mind right now is a certain combination of memory and intelligence.

1:02

There is memory in your body,

1:04

more memory in your body than you can imagine.

1:07

If I have to get at you again, it’s okay, I’m picking on you.

1:12

You definitely don’t remember how your great-great-great-great-great-grandmother looked like

1:18

but her nose is sitting on your face right now.

1:21

Yes?

1:22

Vinita Bali: Yes.

1:23

Sadhguru: You don’t remember a thing consciously

1:24

but your body remembers one hundred percent.

1:28

How ten generations ago, your grandmother was, your body still remembers.

1:34

A million years ago, how your forefathers were, your… still your body remembers, isn’t it?

1:39

It’s not forgotten and it’s not going to forget.

1:41

Your mind is not capable of this kind of memory.

1:44

Your body has a trillion times more memory than your so-called brain.

1:50

This whole shift towards the brain and intellectual process

1:56

is a European malaise

1:59

they gave too much significance to thought.

2:02

This has happened because they lived under a subjugated society,

2:07

religiously subjugated society where you are not supposed to think anything

2:11

except what’s written in some book, otherwise you are dead.

2:14

They lived like this for a longtime.

2:15

Because of this, when they got little freedom to think and managed to live,

2:20

they started celebrating their thought too much.

2:23

Let’s understand the context of thought.

2:27

You can only think from the data that you already have gathered.

2:32

That means you can never think anything new.

2:35

You can recycle it,

2:37

you can rehash it,

2:38

you can produce permutations and combinations of it

2:41

but you cannot think something absolutely new.

2:45

It is not in the nature of the thought to come up with something new.

2:50

It can only recycle the past.

2:52

That means if you dedicate yourself to your thought process,

2:56

if you enshrine your thought process,

2:58

you are ensuring nothing new ever happens in your life.

3:03

So thought need not be celebrated like this.

3:06

That’s why in this culture, thought is never been given so much significance.

3:10

What you think is your psychological drama.

3:12

We don’t think much about that (Laughs)

3:15

because it’s your drama.

3:16

Your drama is important for you, somebody else’s drama, it’s important for them,

3:20

everybody thinks their drama is the most important drama in the universe.

3:25

This is everybody’s experience

3:27

because they are so identified with their own psychological drama.

3:32

This psychological drama should not determine the nature of your life

3:38

because this is just a small happening compared to the life process.

3:44

Life is a much deeper intelligence than intellect.

3:50

We can look at

3:51

The yogic system looks at the mind as sixteen parts.

3:55

Those sixteen parts are further broken

3:59

and they’re taken up to 84,000 parts.

4:04

But now, if I talk about 84,000, already there’s a segment which says no,

4:09

so I will make it four.

4:11

I am taking away eighty, okay?

4:13

I’m being fair to you - only four!

4:16

Four fundamental parts.

4:18

One is the intellect, which we have

4:21

In modern world, in today’s world,

4:24

we are unnecessarily giving too much significance to intellect

4:28

and we will pay an enormous price for this.

4:31

You will come to a place where you’ll know everything

4:33

but you’ll know nothing of life significance,

4:36

really.

4:37

Today, you will see this happening to children.

4:41

For the first time, this generation you see

4:43

ten, eleven-year-old or twelve-year-old children, they look bored.

4:49

When you were ten-eleven, you did not what is boredom, it was not possible.

4:52

It was too exciting to be alive and looking around.

4:56

You will see ten, twelve-year-old children, all looking bored

4:59

because they’ve seen the cosmos through their phone screen.

5:03

They know it all

5:05

and especially in the western countries, you will see this happening at eight-ten,

5:09

they are really bored.

5:10

You will see in the school buses, they are all sitting like this (Gestures) (Laughter),

5:14

bored,

5:16

because by the time you are twelve, you already had one love affair,

5:20

you know what is a break,

5:22

you know how to… all this recover from that,

5:25

you tasted alcohol,

5:26

you’ve seen this,

5:27

probably you’ve gone into all kinds of physical things

5:30

and you know the cosmos.

5:32

What more?

5:34

By the time you’re fifteen, there’s really no purpose for you to exist, for many of them.

5:39

You should not be surprised,

5:41

if this culture continues

5:43

I’m not saying this as a prediction,

5:45

it is something that I see beginning to happen

5:49

in another fifty or hundred years’ time,

5:52

if twenty-five to fifty percent of the people commit suicide, you should not be surprised

5:57

because life needs some exuberance.

6:03

If too much information happens to you without experience,

6:06

that exuberance will be gone and a sense of… false sense of knowing becomes so strong in you.

6:12

This is the danger of intellect because intellects wants to

6:16

intellect wants to dissect everything.

6:19

Intellect is like a scalpel - the sharper it is, the better it is.

6:22

It wants to dissect and know.

6:24

Dissection works with some things, not with all aspects of life.

6:31

If you want to know… The poor frog, you know,

6:35

you remember, tch,

6:36

the poor frog that you crucified and cut

6:40

and great knowledge you acquired from all that torture is unbelievable (Laughter).

6:45

How much knowledge you know

6:48

For the torture that that frog went through,

6:50

how much knowledge you have acquired is quite unbelievable.

6:57

All that you got to know.

6:59

Now you’ve got interest… suddenly you got interested,

7:02

the mother that you had ignored, you want to know your mother today.

7:05

Please get yourself a sharp knife,

7:08

start the dissection.

7:09

You may know everything about her liver, kidney, heart

7:13

but you won’t have a mother left, that’s all.

7:18

So, life cannot be known by breaking it up.

7:22

You can know physical things by breaking it up.

7:25

You cannot know life by breaking it into pieces

7:28

but this is the nature of the intellect.

7:30

The whole modern science has evolved from human intellect.

7:33

Because it’s produced technological benefits,

7:36

you can’t argue against it

7:38

because people, you know (Laughs),

7:41

they… they think they are scientists, they know nothing about science.

7:44

They’re just enjoying their iPhone.

7:46

They think they are scientists because they can do this (Gestures).

7:49

No, technology is fine, it’s brought much comfort and convenience

7:54

but it’ll not bring life to us.

7:56

So, intellect is like this.

7:59

Intellect will be useful only depending upon what it is identified with

8:05

and what is held, what holds this, how steadily.

8:08

So, the next dimension of the mind

8:10

The first one is called as buddhi, which is the intellect.

8:13

The second one is called as ahankara.

8:15

Ahankara does not mean ego, this, that,

8:17

it means the identity.

8:18

Whatever you’re identified with,

8:20

your intellect functions only around that.

8:23

Simple,

8:24

if you just identify with a nation, if you say, “I’m an Indian,”

8:27

everything Indian looks beautiful.

8:30

If you cross the border and you say you are something else,

8:33

all that looks beautiful.

8:36

So, whatever you’re identified with, it’s only with that the intellect functions.

8:40

So ahankara is the identity.

8:43

How consciously and how steadily your ahankara has been created

8:48

will determine the effectiveness of your intellect.

8:50

Just because it’s sharp, it does not mean it’ll be effective

8:54

because sharp intellect or a sharp knife can cause any amount of damage to you.

8:59

If you have a sharp knife and you don’t have a steady hand,

9:03

you will cut yourself all over the place.

9:04

That’s all that’s happening.

9:06

Human suffering is just this

9:09

you don’t know how to hold this intellect in your hand properly.

9:14

Every day, you’re cutting yourself.

9:17

Self… All suffering is on self-help because

9:20

your own mind causing this to you all the time.

9:22

No matter what happens, people suffer, whichever way, they suffer,

9:26

because they don’t know how to hold this intellect.

9:29

If you had the mind of an earthworm, you would be quite peaceful.

9:34

Yes (Laughs)?

9:36

You’re trying to do it in so many ways to reduce the sharpness of the intellect

9:40

by drink, by drug, by overeating, by doing all kinds of things,

9:44

somehow to take away the sharpness

9:47

because the damn thing hurts.

9:49

It hurts not because that’s its nature,

9:53

it hurts because you do not know how to hold it.

9:56

The next dimension of the mind is called as manas,

10:01

which is a huge volume of memory.

10:03

It is not here or there, entire body carries memory.

10:06

So manomayakosha, this is called, a huge sack of memory.

10:11

This memory is in various stacks, we’ll not go into all these details

10:14

considering some people have said a clear no.

10:17

They don’t want to have a mind, I’m sorry,

10:19

they don’t want to know anything about the mind (Laughter).

10:25

So, the fourth dimension of the mind is called as chitta.

10:29

Chitta means it’s pure intelligence.

10:32

It is unsullied by memory,

10:34

it has no trace of any kind of memory,

10:36

it’s just pure intelligence.

10:38

If you touch this, then you have access to what you are referring as

10:44

the source of creation

10:46

because all kinds of things might have been fed to you

10:50

god is this, god is love, god is compassion, god is kind, what… whatever (Laughs).

10:59

Somebody come, stand on the edge of this stage, say all the prayer you want to say and fall.

11:06

Let me see whether compassion happens to you or a cracked bone happens to you,

11:12

I would like to check, all right?

11:14

All these things have been made up

11:16

because whatever somebody is deprived of,

11:19

they will attribute that quality to their idea of god.

11:23

Your ideas of god have come only because

11:27

you do not know what… how this whole creation happened.

11:31

Because you don’t have an answer, you made it up.

11:35

Because you are human being, you said,

11:38

“A big human being is sitting up there. Oh, how can he do all this?”

11:41

if somebody asked, he has ten hands,

11:43

so he does lot of things not like you, whatever.

11:47

It’s all right for children

11:49

but essentially, because you do not how creation happened,

11:54

you are coming up with explanations.

11:58

So, that which is the source of creation

12:00

don’t believe what I say, what anybody says -

12:02

pay attention to one piece of creation.

12:05

Just take a flower, pay attention to this,

12:07

pay an attention to a leaf or an atom or an ant

12:12

all you will see is phenomenal intelligence beyond anything you can imagine.

12:18

Yes?

12:20

But nobody told you, “God is intelligence.”

12:24

But this culture has said this to you in many ways -

12:27

they told you chidhakasha, chidambara and so many things to tell you,

12:33

if you touch your chit, the whole existence becomes yours.

12:36

Everything that’s worth knowing is right here (Gestures)

12:39

because you have access to the source of creation.

12:42

So, these are the four types of your… four dimensions of your mind.

12:45

Unfortunately, the modern education thinks by just

12:50

feeding information and keeping the intellect reasonably sharp, everything is going to happen

12:55

no

12:56

You will rip this planet apart looking for well-being,

13:00

you may lose the planet or you may manage to go to another planet and start your work again there (Laughter)

13:07

but well-being will not happen.

13:09

If well-being has to happen, you have to dig a little deeper into this one (Referring to oneself),

13:13

otherwise no.



۱۴۰۱ اردیبهشت ۳, شنبه

چطور زندگی کنیم؟

زمان خواندن 4 دقیقه ***

 چطور بمیریم؟

---

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید


بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید


بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید


یکی تیشه بگیرید پی حفره‌ی زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید


بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

برِ شاه چو مردید همه شاه و شهیرید


بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید

چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید


خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید


جدول زیر برگرفته شده از کتاب قدرت حال اکهارت تله است. حال میخواهم اینجا کمی عمیق تر شوم! راههایی که ایگو یا نفس خودش را با آنها تعریف می‌کند! تمام راه‌هایش را ببندم! البته او حریف قدَری است! 

معمولاً خیلی نیاز به قلم فرسایی نیست. اگر کمی چشمهایم را ببندم سروکله‌اش پیدا می‌شود! 

برمی‌گردم!

...




اصولاً هرجا دیدی شاد نیستی! بدان چیزی به هویت خودت گرفتی که تو نیستی! هویتی کاذب انتخاب کردی! واگر نه اگر که فقط زندگی بشوی درست مثل یک درخت یا دیگر تجلی های حیات همیشه در نهایت زندگی هستی. 


اولین دسته دارایی‌هاست! 

پولهای اندوخته! کالاهایی که متعلق به خود می‌دانی! آنها واقعا متعلق به تو نیست! آنها مهمان زمین اند. تو مسافری! هر چه زودتر باید ساده شان کنی. و در صدد دادنشان باشی. یکجا یا ذره ذره! باید ببخشی شان! یا به ورثه ات یا به غریبه! ترس از بی پول شدن را کنار بگذاری! شاید مدتی بی خانمان شوی! سرگردان! بدون سر پناه! بدون امنیت! شاید تا چند روزی آن را امتحان نکنی ترس ات نریزد! بچسبی به پول و سرپناه و غذا تا آخر! تا آخرین لحظه ی عمرت در ترس از دست دادن این ها زندگی کنی! و در پایان مثل یک ترسو بمیری! انتخاب با توست! بسم الله!



شغل و کاری که انجام می دهیم!

مهارتهایی که به خود نسبت می‌دهیم! به آنها مغروریم! مثلا فلان دانش! فلان مهارت! پروفایل و رزومه! همین نوشتن ها! آنچه دیگران ما را به خاطرش تحسین می‌کنند. باید بی مصرف شوی! پر کار! مثل مورچه‌ی کارگر! نباید به خاطر مهارتی خودت را بالاتر ببینی! نباید برای انجام کاری خوشحال بشوی! تمام کارهایت یا مراقبه است و یوگا و یا خدمت به دیگران! به ساده ترین شکل. حتی ظرف شستن یا جارو زدن! خدمتهای ساده! بدون حضور نفس و ایگو!


عقاید و نظرات / مذهب و خط فکری

اینجا خیلی خطرناک میشود! وقتی می‌نویسی حواست باشد! این نوشته‌ها نباید تبدیل به هویت شود! تست آن هم این است که اگر کسی گفت چرند است یا عالی برایت فرقی نکند! 

مذهب و خط فکری ای نداری! تقریباً شبیه یک احمق! یک رِند! با تمام مذاهب بنشین! هیچ کدام را تحلیل نکن! هیچ کدام گمراه نیستند! هیچ مذهبی بالاتر یا پایین تر از دیگری نیست! تو خنثای خنثی هستی! هیچ موضعی نداری. یک هوَل! یک آیینه!


روابط، خانواده و فرزندان

اینجا کمی کار سخت می‌شود! آنها به احساسات تو نزدیک می‌شوند! احساس تنهایی. بی‌کسی. تعلق به گروه! جداشدن از گروه برای انسان اجتماعی مساوی‌است با مرگ! جدا شدن از گله! از قبیله! از شهر. از کشور! از جغرافیا! 

اما می‌شود فرزند زمین بشوی. آزاد و رها. زبان و فرهنگ مثل رنگ لباست است. می‌توانی عوض کنی. به یک رنگ نمی چسبی. به فارسی می‌نویسی! به انگلیسی حرف می‌زنی! اما هیچکدام نیستی! نه یک فارس! نه یک ایرانی یا کانادایی! 

تمام زنها را مثل زن خودت و تمام دخترها را مثل دختر خودت می‌دانی! کار آسانی نیست. 

تنها هستی! یک تنهای واقعی. احساس تنهایی نه ولی یک تنهای ذاتی!



بدن و ظاهر!

و می‌رسیم به بدن! ظاهر! سن و سال! یکی از نزدیک ترین و چسبناک ترین دارایی ها! بدنی که تا لحظه‌ی مرگ با توست. هر روز آن را تغذیه می‌کنی. می‌شویی. لباس میپوشانی اش. 

گاهی از داشتن آن لذت می‌بری. 

با آن می‌بینی، می‌شنوی و حس می‌کنی!

با بدنت سکس می‌کنی! 

در آیینه از داشتن آن لذت یا شرم را تجربه می‌کنی! 

کادوی موقت زمین به تو. 

باید آن را گرامی بداری. 

تا وقتی زنده هستی مقدس بشماریش. 

مواظب غذا و آب اش باشی. جز از آب و غذای پاک طبیعت چیزی به آن نخورانی. مسموم اش نکنی. امانت دار باشی. باید آن بدن سالم را چند صباحی سوار شوی. کم کم از آن فاصله بگیری و آماده بشوی برای ترک آن. 

باید ورزیده و سالم حفظ اش کنی. با همین بدن باید این سفر را یک تنه بروی. 

جز با میوه‌ها و روییدنی‌های پاک و خاک پاک زمین بدنت را در تماس قرار ندهی. 

بدن ات معبد توست. اما تو نیستی! موقتا مالک اش هستی. 

بدن ات را همواره ورزیده و سالم نگه دار. آنچه باید در زمین بیاموزی در بدن ات هست. 

همواره آن را حس کن. 

بدن ات بهترین معلم توست. 

به تمام حس هایش خوب گوش بده. با دقت!

خدا از طریق بدن ات با تو حرف می‌زند!

می‌روم خموش شوم و کمی بشنوم. 





کوزه‌ی قانع چشم

زمان خواندن 3 دقیقه ***

 کوزه‌ی قانع چشم

---


کوزهٔ چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر در نشد


هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد


شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت‌های ما


ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما


جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد


عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسی صاعقا


با لب دمساز خود گر جفتمی

همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی


هر که او از هم‌زبانی شد جدا

بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا


چون که گل رفت و گلستان درگذشت

نشنوی زآن پس ز بلبل سر گذشت


جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای

زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای


چون نباشد عشق را پروای او

او چو مرغی ماند بی‌پر وای او


من چگونه هوش دارم پیش و پس

چون نباشد نور یارم پیش و پس


عشق خواهد کاین سخن بیرون بود

آینه غماز نبود چون بود


آینه‌ت دانی چرا غماز نیست

زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست



بعد از مولانا حرف زدن بیخود است. تمام حرف ها را او می‌زند. 

نوبت ماست که خموش باشیم. 

اما درد دل ها را می‌شود با خودش گفت. 

مگر نگفتی بشنو از نی! 

از نی شنیدم

سوختم

اگر اشک‌ها بگذارند تو هم می‌شنوی

تو هم از حال زار خبر داری

لازم به گفتن نیست

جرات نداشته‌ام کل حرفهایت را بخوانم

گوشه و کنارها شعرهایی می‌شنوم

البته فقط گاهی می‌شنوم

معمولاً نمی‌فهمم

اما گاهی آن آتش ات گوشه‌ی دامنم را می‌گیرد

بعد از تو نوشتن خطاست

تو با دختر بومی نیوزیلند هم حرف داری

اما من چه! 

هر چه گریختم باز در دام تو افتادم

کوزه‌ی چشمم را که می‌بندم هوس دُر های تو در سرم می‌آید

چشمم را بر دنیا سعی می‌کنم ببندم

هنوز از عیب و حرص پاک نیستم

شاد نیستم

طبیب می‌خواهم

لب دمسازی ندارم

آیا تو این نی را می‌شنوی؟

سرمست نیستم؟!

لایق این خانه نیستم؟ 


مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم


دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا

زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم


گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای

رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم


گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم


گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم


گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی

گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم


گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی

جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم


گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری

شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم


گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم


گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو

زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم


گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن

گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم


چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم

چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم


تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم


صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر

بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم


شکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حد تو

کآمد او در بر من با وی ماننده شدم


شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم

کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم


شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک

کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم


شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق

بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم


زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم

یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم


از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر

کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم


باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان

کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم





خواسته‌ها

زمان خواندن 3 دقیقه ***   خواسته‌ها *** با دوستی صحبت کردیم قرار شد خواسته‌هایم را بنویسم. به صورت بولت پویت. یعنی خلاصه.  خواستن کار ...