سکس و شوهر
***
چطوره اول این دو کلمه را تعریف کنیم؟
سکس= همآغوشی؛ نوازش؛ تعادل هورمونی و آرامش و تخلیه شدن اضطراب ها، نهایتاً یکی شدن در بُعد بدن
شوهر= حمایت فیزیکی و اجتماعی و مالی؛ حمایت فیزیکی مثلا انجام کارهای خانه اجتماعی یعنی داشتن موقعیت اجتماعی و مالی هم مثلا حساب کردن پول رستوران یا قسط خانه
حدود بیست سال پیش من برای سکس و اکسم برای شوهر وارد رابطه شدیم! فکر میکنم حالا بعد از حدود شش ماه در اتاقهای جدا خوابیدن بتوانم اکس بنامم! طبق تعریف اجتماعی احتمالا من هم اکس دار شدم!
بالطبع تعریف من از این رابطه با سکس بود و وقتی که سکس نباشد دیگر رابطه اکس میشود!
تعریف طرف مقابل من هم شوهر بود! و چه بسا خیلی زودتر من دیگر شوهر نبودم! کارهای خانه انجام نمیدادم. لامپ ها را مدیریت میکردم ولی ظرف مثلا نمیشستم! موقعیت اجتماعی را هم با حرفهایم خودم البته تا حدودی آگاهانه به خطر میانداختم! پول هم با اینکه مدیریت میکردم ولی کم کم اهمیتش با سقوط ریال سقوط کرد!
این بود که هردو به این نتیجهی درست رسیدیم که آنچه میخواستیم بدست نیاوردیم! و باز هردو به این نتیجه رسیدیم که باید به خودمان مراجعه کنیم. و این بهترین دستاورد این رابطهی بیست ساله است!
چطور به خودمان مراجعه کردیم؟
من با مدیتیشن و او با استقلال!
من با مدیتیشن به دنیای درون سفر کردم. آنجا آرامش و تعادلی را که دنبالش بودم یافتم. یکی شدن در بعد بدنی و جسمی مرحلهی اول تلاش برای رشد و شکستن ایگو است. بعد از آن کم کم میفهمی نزدیکی بدنی خیلی هم نزدیک نیست! تا روح ها هم فرکانس نباشد و به مبدأ وصل نشود نزدیکی جسمی یک جور تجربهی یکی شدن خیلی ناقصی است. من با دیدن کیفیت پایین این رابطهی جسمی ایدهام را با اتهام سرد بودن طرف مقابل جلو بردم.
او هم با کنترل حقوق ماهیانه و تلاش برای استقلال مالی و فیزیکی مثلا رفت و آمد با اتوبوس و مترو نهایتاً گرفتن گواهینامه سعی کرد خودش کارهای آن شوهر از دست رفته را انجام بدهد! او با اتهام بی مسوولیتی و تنبلی پیش رفت.
هردوی ما مسیرهای خوبی را در پیش گرفتیم.
مسیر استقلال؛ زن را به رشد فردی بیشتری میرساند! به او قدرت روحی میدهد و نیازمندی را در او کم میکند. مسوولیت زندگی خودش را میپذیرد. وقتی مستقل باشی دیگر نمیتوانی مسوولیت ناشاد بودن ات را گردن شوهر بی مسوولیت و زورگو و خودخواه و نارسیست ات بیانداری! این قدمی رو به جلو است.
استغنای جنسی هم به مرد کمک میکند. به مرد کمک میکند مبنع آرامش را نه در زن و سکس بلکه درون خود جستجو کند! رهایی از اضطراب نه با سکس کردن های هر روزه یا حتی داشتن بچه و پول و خانواده، بلکه با مدیتیشن و رفتن به درون است. بعد که به درون بروی آرامش را میابی و آن را با تمام اطراف ات شریک میشوی! نه فقط با خانواده! با تمام جهان!
برای این که طولانی ننویسم! سخن را کوتاه میکنم!
آرامش! حمایت! سکس و شوهر! همه و همه درون ماست! آنچه میخواهیم درون ماست! وقتی به آن گنج دست یافتی دیگر آن را از دیگری طلب نمیکنی! گدایی نمیکنی! تو هر آنچه میخواستی و میخواهی را داری!
تو به سرچشمهی غنا و آرامش دست یافتهای.
تو معدن طلا را یافتهای.
خودت سرشار از طلا میشوی!
طلاها را با اطرافیان خودت به اشتراک میگذاری.
آنقدر زیاد داری که هرچقدر میبخشی کم نمیشود!
هرچه میدهی چند برابر میشود!
سعی کردم کمی از آن معدن طلا برایتان بیاورم!
سعی کردم از آن نانوشتنی بنویسم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر