آیا تو شیء هستی؟
***
در ادامهی داستان من کیستم میخواهیم به سوال بالا جواب بدهیم.
میگویند اسباب بازی بچهها را از آنها نگیرید چون هویت خودشان را در اسباب بازی هایشان میبینند و گرفتن اسباب بازی ضربه ای به هویت آنهاست.
اما این داستان برای ما بزرگ ترها ظاهراً پررنگتر است. اسباب بازیهای ما بزرگترها املاک و داراییهای ماست. اگر کسی آنها را از ما بگیرد به هم میریزیم. دادگاه و دادگاه کشی میشود!
ظاهراً ما بزرگترها بیشتر از اسباب بازی هایمان هویت میگیریم.
حالا کم کم سوال بالا برایتان کمتر عجیب به نظر میرسد. اگر وضعیت درونی و حال شما مربوط به دارایی هایتان در محیط بیرون است شما با آنها هویت میگیرید. مثلا خانه ای که در آن هستید یا ماشینی که سوار میشوید. در و دیوار و مایملک شما؛ هویت شما را ساختهاند! در این صورت اگر خللی در آنها ایجاد شود افسرده میشوید و کل زندگی تان در جهت بیشتر کردن هویت خودتان و اندوختن اشیاء بیشتر طی میشود.
مثلاً اتاقی که در آن هستم من نیستم. در و دیوار و سقفی که اطراف من است من نیستم!
کمی عجیب به نظر میرسد اما فهمیدنش ساده است اگر با بدست آوردن شیئی احساس بزرگ بودن میکنید و با از دست دادن آن احساس کوچک بودن شما شئ شدهاید!
شما با اشیاء هم هویت شدهاید!
این را زمانی فهمیدم که با تغییر اتاقم حس درونی ام عوض میشد.
اینجا صحبت بر سر نیازهای اولیهی بدن شامل سرپناه و لباس و غذا نیست. بلکه هم هویت شدن با چیزهایی است که برای بقاء چندان ضروری هم نیستند.
مسلم است که بعضی چیزها برای نگهداری از بدن لازم است. مثل لباس و غذا و سرپناه.
اینجا اما وقتی است که این ها تامین است ولی ما با اشیاء دیگری که چندان هم ضروری نیستند هم هویت میشویم!
برگردیم به سوال اصلی! من کیستم؟
من شیء نیستم.
من با داشتن اشیاء بیشتر؛ بیشتر نمیشوم و با داشته های کمتر کمتر نمیشوم.
من شیء نیستم، من از اشیاء استفاده میکنم ولی هویت خودم را به آنها وصل نمیبینم.
من مالک بعضی چیزها هستم! مالک زمین. مالک خانه. مالک ماشین و ابزار های مختلف!
من از تمام اینها استفاده میکنم و لذت میبرم، اما اگر اینها کم و زیاد بشوند؛ وجود من کم و زیاد نمیشود!
اگر تمامشان را هم لازم باشد میدهم، چرا که بالاخره روزی باید بدهم! شاید این معنی عدم وابستگی باشد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر