درهم نویسی روز!
***
گاهی هم هست که نوشتهها عنوان ندارد! یعنی ذهن نمیتواند برایش اسمی بگذارد!
فقط میدانم یک حسی هست! یک بی قراری! یک چیز درهم و برهم! و اشتباه من این است که بدون مراقبه شروع میکنم به نوشتن!
اگر کمی مراقبه میکردم یا لازم نبود بنویسم یا خیلی بهتر مینوشتم! اما این بار هم نشد! و دارم بدون مراقبه مینویسم!
این صحبتها را بارها گوش دادهام
شخصی از ارتباط رشد معنوی و خانواده میپرسد! سادگورو هم با همان شوخ طبعی خاص خودش صحبتهایی میکند خیلی ساده اما شاید عمیق!
میگوید اگر زندگی شبیه بازی توپ باشد هرکدام از اینها یک توپ است
رشد معنوی و درونی
خانواده
مالی و اقتصادی
سلامت بدنی
اما نهایتاً شاید فقط یک دوگانه باشد
دنیا و آخرت
بیرون و درون
زدن ریش یا نزدن ریش
همسو شدن با جامعه یا با درون
و غیره
و صحبت جالب اینکه نهایتاً مهمترین توپ همان بعد معنوی درونی است!
و این سفری تنهاست! درست مثل مرگ!
اگر فقط مقصود تو رشد درونی باشد بیرون مهم نیست!
از هر شرایطی در بیرون میشود برای رشد درونی استفاده کرد.
سفر درونی سفری کامل است!
سفر بیرونی هیچگاه کامل نیست!
اولویت همیشه درون است و وضعیت درونی.
مابقی همه حواشی است!
یعنی خانواده پول و جامعه همه حواشی است!
دیگران فکر میکنند تو با دنیا قهر کردی اما نه!
در اصل این دوگانگی هم وجود ندارد!
آن بیرون هم در درون تو ایجاد میشود!
در این وادی هر روز و هر لحظه دوباره و دوباره زندگی را بازنگری میکنی!
گاهی با خودم میگویم «من هنوز زنده ام؟»
و با خودم میگویم « دیگر وقت رفتن نرسیده؟»
با خودم میگویم ماموریت من در این جای دنیا دیگر تمام نشده؟
دیگر با کسی کاری ندارم؟
و دنبال نشانههایی میگردم برای جواب این سوال.
بالاخره کار من در این آمریکای شمالی کی تمام میشود؟
کی باید برگردم به همان ایران؟
همانجایی که در آن متولد شدم!
آیا اصلاً فرقی دارد؟
خیر!
فرقی هم ندارد!
پس امروز را هستم و فردا دوباره بازنگری میکنم!
هر لحظه بازنگری میکنم!
هر لحظه را نفس میکشم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر