خدا کجاست؟
***
این سوال؛ مادرِ تمام سوال هاست! یعنی تقریباً هر جستجویی و تلاشی در این دنیا در واقع برای جواب دادن به سوال بالاست.
و جواب آنقدر ساده است که ذهن درکش نمیکند. خدا همینجا و در لحظه است!
زندگی یک لحظهی بزرگ است!
کودکی که به دنبال سینهی مادر آرامش میگیرد یا بزرگی که به دنبال هم آغوشی است!
کارمند و بیزینس منی که به دنبال اهداف اقتصادی است!
مذهبی ای که به دنبال بهشت است!
نویسندهای که مینویسد!
خواننده ای که در این فضای شیشهای در حال جستجوست!
تمام موجودات زنده! زنبوری که از این گل به آن گل میرود! یا چارپایی که میچرد!
معلم دبیرستان یا دانشجوی دانشگاه که میخواهد انرژی اتم را کشف کند!
همه و همه به دنبال جواب همین سوال هستند!
منی که نمیدانم این نوشته را چطور تمام کنم! و تویی که شاید هنوز نمیدانی که تو هم به دنبال همان سوالی!
همه و همه به دنبال جواب همان سوال هستیم!
درگیر کلمهی خدا نشو!
این کلمه نه توان و نه قدرت انتقال معنی را ندارد!
چرا که خدا سازندهی تمام معانی است!
اگر خودش را به تو نشان بدهد دیوانه میشوی!
میشوی خیام و عطار و مولانا و حافظ و سعدی!
اگر هنوز در توهم خودت باشی فکر میکنی جواب را میدانی!
وقتی اقرار کردی نمیدانی!
وقتی با تمام قلب و روحت درخواست کردی!
وقتی به اندازهی کافی رنج بکشی!
وقتی خودت را کمرنگ کنی!
ناگهان نور به تو میتابد!
چیزها برایت روشن میشود!
پوچی مرگ برایت روشن میشود!
و مانایی زندگی هم همینطور!
آنگاه میدانی سوال و جواب هم ساخته و پرداخته ذهن تو بود!
از ابتدا نه سوالی لازم بود نه وجود تو!
جواب اظهر من الشمس است!
من و تو کور بودیم!
من و تو خواب بودیم!
من و تو درگیر نفس بودیم! درگیر بدن و ذهن بودیم!
و میدانی جواب در سکوت است!
و آرام میگیری!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر