خودت را ببین!
***
دیدن ذهن خودم و انجام چند حرکت یوگا و مدیتیشنِ روزانه تقریباً هر روز همراه میشود با این نوشتن ها.
این نوشتن ها دنبالهی همان دیدن است! دنبالهی دیدن خودم. دیدن بدنم و دیدن ذهنم!
و با خودم حرف میزنم! و با شما.
و تمام خودم را میبینم!
وقتی جسم خودم را میبینم! از درون و با چشمان بسته!
وقتی ذهن خودم را میبینم! از درون و با چشمان بسته!
وقتی احساسات خودم را میبینم! از درون و با چشمان بسته!
این دیدن همان نماز است!
همان مراقبه است!
همان معنویت است!
از بیرون خودت را ببین! جسمت را! از بالا ببین!
احساسات خودت را ببین! از بیرون!
افکاررا ببین از بیرون!
یعنی تو جسم نیستی!
یعنی تو فکر نیستی!
یعنی تو احساسات نیستی!
از بیرون میبینی که عجله داری بنویسی!
از بیرون میبینی که ذهن به آینده میرود. میبینی که ذهن خواننده میشود و نویسنده!
دیدنِ خودت، کلید است!
اول دیوانگی ها را میبینی! فرار میکنی. فکر میکنی دیوانه شدی. بعد میبینی آن دیوانه تو نیستی! ذهن توست!
بعد احساسات سراغت میآید!
قضاوت های ذهن پست سر هم!
مثلاً حس دلتنگی دخترم! میآید و میرود. حس نداشتن پدر! حس تنهایی! حس دلسوزی! مثل قطار میآیند و میروند!
و تو نظاره گری!
نظاره گر جهان! جهان خودت. جهان درون خودت.
تو همان نظاره گر یکتای جهانی.
همه چیز ساده میشود.
در سکوتِ ذهن همه چیز شفاف میشود.
مرگ هم شفاف میشود.
مدتی مشاهده کردی بعد از آن بدون بدن مشاهده میکنی.
اتفاقاً مشاهده بدون بدن راحت تر است.
چشم سر معمولاً مزاحم دیدن است!
میفهمی با چشمان بسته بهتر میبینی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر