دنیا و آخرت
در تعلیمات اسلام مدام از دو دنیا صحبت شده است. اولی که همین دنیای پیرامون ماست. آخرت یا دنیای دیگر یا دنیای آخر به نظر من بیشتر جنبهی تمثیلی دارد.
در مورد دنیای پیرامون ما ابهامی نیست. همین دنیای مادی. و دنیای موجودات خاکی. در این دنیا قوانین فیزیک و شیمی و بیولوژی حاکم است. موجودات از مواد یکدیگر استفاده میکنند برای رشد و تولید مثل خودشان. چرخه های بیشماری از چرخش الکترون تا خورشید تا کهکشان. این چرخه ها مدام ادامه دارد!
اما دنیای دیگر به نظر من دنیای درون ماست. دنیایی که ما را به زندگی ابدی متصل میکند. ظاهرا ما فقط گوشت و استخوان نیستیم. یک انرژی ناشناخته ای که اسمش را زندگی میگذارم این گوشت و استخوان را تبدیل به نویسنده و خواننده این سطور میکند! ظاهراً ما نقطهی تقاطع این دنیا و آن دیگری هستیم. سرنوشت بدن ما در این دنیا مشخص است. مدتی به خوردن دیگر موجودات مشغولیم و پس از خروج زندگی دیگر موجودات به خوردن ما مشغول میشوند. باکتریها مورچهها و غیره.
با پرداختن به دنیای درون یا آخرت میتوان به سرچشمه زندگی نزدیکتر شد. همان سرچشمهای که یک مورچه و ما از آن زندهایم. سرچشمه ی ناشناخته ای که هنوز توسط علم منشاء آن پیدا نشده. نیروی زندگی. نیرویی که در تمام زمین و احتمالا سیارات در جریان است. گاهی به خاک زمین میخورد و تکه گوشتی را بینا و شنوا میکند. بعد به سرچشمه بازمیگردد.
این نیروی زندگی همان نیرویی است که بعد از هر بازدم شما را به دم بعدی میهمان میکند. البته تا زمانی محدود. برای درک این نیروی زندگی میلیون ها دم و بازدم در اختیار داریم. این همان نیرویی است که در بدن گرما تولید میکند. از پوسیدن بدن جلوگیری میکند و باعث حرکت میشود. چرخهی تنفس ها را ایجاد میکند. میبیند و میشنود و لمس میکند.
اگر با آرامش نسبتاً خوبی به این مظاهر ساده توجه کنیم شاید بتوانیم این نیروی زندگی را مستقیماً درککنیم.
به نفَس ها توجه کنیم
به حس ها توجه کنیم
افکار و احساسات را مشاهده کنیم
از روی همین مظاهر ساده شاید بتوان به چشمهی جوشان زندگی نزدیکتر شد.
چشمهای که بعد از پوسیده شدن بدن کماکان جوشان و حاضر است.
چشمهای که خود ماییم
چشمهای که قلم فرسایی در موردش بیهوده است
باید در این چشمه شناور شوی
چه در این دنیا چه در دنیای دیگری...
بعد از تولد گاهی توجه ما بیش از حد به دنیای پیرامون معطوف میشود.
رنگها و صداها
فکرها و ایدهها
داراییها و شخصیت های مجازی
روابط و سلسله مراتب قدرت
همه و همه توجه ما را از سرچشمه دور میکنند
سرچشمه ای که گریزی از بازگشت به آن نداری
هرچه زودتر بهتر
تمام دنیای پیرامون بازی ای بیش نیست
اگر در این ٨٠-٩٠ سال به سرچشمه نزدیک شدی خوشا به حالت
اگر نه بالاخره به سرچشمه باز خواهی گشت
آنگاه با خود میخندی که مشغول چه سرگرمی هایی بودی!
مشغول نوشتن
مشغول خواندن
مشغول بدن
مشغول فکر
مشغول پول و آهن
مشغول خاک
سعادتی میخواهد نزدیکی به سرچشمه حیات
اگر قبل از ٨٠-٩٠ سالگیِ بدنات به آن نزدیک شدی سلام ما را برسان
بگو من در نیمهی راه حدود ۴٠ سالگی حداقل آرزویی داشتم
شوقی برای رسیدن
آهی برای کشیدن
حرفی برای نزدن
سکوتی برای تجربه کردن
اشکی برای شناور شدن
و نقطه هایی برای پایان حرف ها ...
(سعادتی می خواهد نزدیکی به سرچشمه حیات)
پاسخحذفو چه خوش سعادتی تو، وجود تو، نه بدن تو، نه ذهن تو، خودِ خود تو
در مرز ۴۰ سالگی
وقتی این متن رو می خوانم ارتباط نزدیکی درمعانی با ابیات زیبای زیر میبینم:
پاسخحذفسر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
جمله معشوق است و عاشق پردهای
زنده معشوق است و عاشق مردهای
عشق خواهد کاین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود
آینهت دانی چرا غماز نیست
زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست