توهم و واقعیت آینده، چرا هند؟
---
معمولاً آنچه از آینده تصور میکنیم اتفاق نمیافتد. منظور من پیش بینی حس هاست. مثلا پیش بینی میکنید که در فلان سفر فلان حس را خواهی داشت، به سفر میروید و چیزهایی کاملاً متفاوت را حس میکنی. آینده وجود ندارد! همه چیز در زمان حال اتفاق میافتد! حتی توهم آینده!
البته گاهی اوقات یک حس کلی داری که درست در میآید. مثلاً قبل از رفتن به ویپاسانا یک حسی داشتم که قرار است اتفاقی بیافتد! جزئیات کاملاً متفاوت با تصورات من بود اما کلیات درست از آب درآمد، سفر ویپاسانا یکی از مهمترین اتفاق و تجربیات زندگی ام بود! درک و تجربه ای به این مهمی حتی شاید هر ده سال یا بیست سال یکبار هم اتفاق نیافتد.
حال پنج روز مانده به سفر هند. جزییات را نمیدانم! غیر از چند روز حتی نمیدانم کجا خواهم رفت و کجا خواهم خوابید! اما کلیاتی به صورت یک حس مبهم و کلی دارم. دوست داشتم اینجا کمی بنویسم تا ثبت بشود. همان کاری که با سفر ویپاسانا انجام دادم که در نوشتههای مربوط به ویپاسانا آمده.
در مورد هندوستان حرفهای مختلفی شنیدم. از کثیفی شهرها و کلاهبرداری گرفته تا آرامش مردم و ترافیک وحشتناک و غیره. اما اخیراً هندوستان را از طریق مردی شناختم به نام سادگورو. او تعریف جدیدی از هندوستان به من داد. او هندوستان را سرزمین رهروان طریقت و نه باورمندان معرفی کرد. او گفت بیشترین آزادی در هندوستان است چون آرمان این سرزمین آزادی نهایی است. آزادی نهایی یا موکشا. حتی در هندوستان تو میتوانی خدای خودت را بسازی و بپرستی! آزادی تا این حد! ظاهراً هندوستان سرزمینی است که تو به خاطر عقیده ات توبیخ و اعدام نمیشوی! هندوستان تنها سرزمینی است که در آن درست و غلط وجود ندارد! چندین میلیون خدا و پیروانشان در کنار هم زندگی میکنند!
تاریخچه ی روابط ایران و هندوستان و نزدیکی های فرهنگی هم برایم جالب است. ایران صدها سال رابطهای نزدیک با هندوستان داشته. حتی تا قبل از جدایی پاکستان مرز مشترک داشتیم. تبادلات فرهنگی گسترده! هجوم اسلام به هند از ایران گذشته. جنگهای نادرشاه افشار خیلی قدیمی نیست. دزدیدن الماسهای کوه نور و دریای نور از هندوستان و غیره! فرار دانشمندان ایران به هند از دست اعراب. و در آخر زبان فارسی در هندوستان قبل از انگلیسی زبان ادبیات و دربار بوده. تمام اینها برایم جالب است.
اما مهمترین جذابیت هند برای من یوگاست. یوگا با تمام راز آلودی و سادگی اش. حدود ده دوازده سالی است که مزهی یوگا را در ایران و کانادا چشیدهام. یوگا به صورت اصیل خودش بزرگترین راه و مسیر زندگی است. و حتی ریشه و پایهی تکامل و فرگشت انسان و حتی ادیان و فرهنگ ها! یوگا و مدیتیشن از کوههای هیمالیا شروع شده و به کل دنیا در طول چند هزار سال گسترش پیدا کرده.
جامعه ای که با یوگا عجین باشد زیباترین جامعه خواهد بود. و ظاهراً هندوستان چنین است.
جوامع کوچکی در هندوستان وجود دارد. جوامع مبتنی بر یوگا! جوامعی مبتنی بر یگانگی آدمها! احتمالا مهمان نوازی ای شبیه آنچه در روستاهای ایران پیدا میشود. حتی تا حدودی فرهنگ تعارف ظاهراً آنجا هست.
من برای پیدا کردن آرامش ذهن و آزادی به کانادا مهاجرت کردم! اما ظاهراً این دو بیشتر در هندوستان پیدا میشود! قضاوت های من قبل از آمدن به کانادا کاملاً با تجربهی من متفاوت بود. این تجربه فقط با تجربه کردن بدست میآید. قضاوت من در مورد هندوستان هم احتمالاً اشتباه و سرشار از توهم است. اما حسی به من میگوید این تجربهای منحصر بفرد خواهد بود. شاید مسیر زندگی ام را برای همیشه عوض کند! شاید با نگاه متفاوتی به ایران یا کانادا نگاه کنم.
حتماً تجربهی واقعی من متفاوت از این نوشته ها خواهد بود. اما همیشه اولین تجربه ها با یاد میماند! و این اولین و مهمترین سفر من به شرق است! با من همراه باشید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر