متون مقدس
---
متنهایی هست مثل نوشتههای مولانا. مثل اشعار حافظ. شاید سوتراهای پاتانجلی. اینها را نمیتوانی همینطوری بخوانی و بفهمی.
برای فهمیدن آنها باید جور خاصی باشی.
اینها متن به نظر میرسند اما در واقع نوعی ارتعاش هستند.
تا هم ارتعاش نشوی نمی توانی بفهمی.
باید قلبت و جسمت و روحت جوری باشد که دریافت کنی. نمی توانی از اول تا آخر بخوانی و بدانی! ذهن نمی تواند. اینها متن هاییست فرای ذهن.
این متن ها باید در زمینی حاصلخیز قرارداده شوند. آنگاه گل میدهند. خواندن آن با تحلیل منطقی تو را به جایی نمیبرد.
اگر میخواهی حافظ را بفهمی. با مولانا سماع کنی. با پاتانجلی یگانگی را درک کنی ...
باید کار دیگری بکنی. باید روی زمین خودت کار کنی. باید آیینه ات را غماز کنی. راه و روشش را نمی دانم. شاید باید کسی به تو نظر کند. شاید باید دستی از غیب بیاید. شاید باید متوسل بشوی. باید انتظار بکشی. باید آن خلأ دوست داشتنی را در خودت ایجاد کنی. باید کنار بروی. باید اشک بریزی. نمیدانم.
راستش را بخواهید متن مقدسی وجود ندارد. آنچه مقدس است آن زندگی در جریان در درون توست. آن نانوشتنی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر