برای ایران!
---
حدود سالهای ۵٧ و ۵٨ شمسی وقتی در شکم مادرم بودم تظاهرات بود و اعدام های انقلابی! چهل و سه سال بعد هنوز دارم فکر میکنم که چه شد!
در هندوستان هستم. کشوری که تا قبل از جدا شدن پاکستان با ما همسایه بود. کشوری که سالها درگیر اشغال نیروهای خارجی بود. درگیر دیکتاتوری خارجی بود. گاندی هایی پیدا شدند و نجاتش دادند.
اما ایران چه؟ ما خوشبختانه درگیر اشغال نیستیم! ما مشکل از خودمان است. ما دیکتاتور هستیم!
دیکتاتوری از درون ما رشد میکند و تغذیه میشود و تکرار میشود!
ما برای بهتر شدن باید روی خودمان کار کنیم. تک تک ما روی خودمان!
خیلی قبل از نوشتن تردید داشتم. اما به هرحال زبان من فارسی است. همان مرض دیکتاتوری تقریباً تمام سرزمینهای فارسی زبان را گرفتار کرده! ایران، افغانستان و تاجیکستان! نمیتوانم بی تفاوت عبور کنم. درد و رنج مردم را من هم میکشم. نفرتشان را احساس میکنم. درخواستشان را برای رشد میبینم. کشورهایی که تقریباً از جامعه جهانی حذف شدهاند.
خوب ببینیم دیکتاتور کیست! دیکتاتور کسی است که میخواهد دیگران را به زور به بهشت ببرد. او بهشت و جهنمی برای خودش ساخته. او درست و غلط های زیادی دارد. با اینکه نادان است اما خودش را مجبور میکند که درست و غلطی را باور کند. یک دیکتاتور نمیتواند اقرار به ندانستن کند. نمیتواند بگوید نمیدانم. او همه چیز را میداند! او سرشار از توهم دانستن است.
دیگرانی هم که نمیدانند برای رفع مسوولیت از خودشان پشت سر یک نادان راه می افتند. آنها مسوولیت را از خودشان سلب کردهاند. یا گردن یک خدای فرضی می اندازند یا گردن دیکتاتور! زنجیرهی عدم مسولیت پذیری در یک کشور دیکتاتوری تا خود خدا میرود!
چهل و اندی سال پیش ایرانیان با اینکه حکومتی وابسته با آمریکا داشتند ولی حسی به آنها میگفت که باید مستقل شوند. باید به خود متکی شوند. درست کردن مادیات کافی نیست. باید به فرهنگ اسلامی خودشان متکی شوند. این حس تا حدودی درست بود. آنها کسی را پیدا کردند به نام خمینی! خمینی خودش از درون دیکتاتور بود. او درست و غلط های فراوان داشت. او سالها زیر این درست و غلطهای مذهب له شده بود.
اما مردم با دیدن او که وعدهی ساختن دنیا و آخرت را میداد از خودشان سلب مسوولیت کردند. او را مرد خدا میدانستند. فکر کردند اگر کسی بیاید که مرد خداست تمام تبعیض ها از بین میرود.
حلقهی گم شده؛ مسوولیت مردم بود. مسوولیت تک تک ما. هوشیاری تک تک ما. و این هنوز هم در جریان است. بی مسوولیتی نسبت به خودمان، ناامیدی نسبت به امور جامعه، توهم توطئه، نفرت و غیره بر روح مردم چیره شده.
و اما راه حل! هر کسی روی خودش کار کند! هر کسی به درون خودش برود. مسوولیت فردی و جمعی خودش را پیدا کند. هرکسی بداند درست و غلطی در کار نیست. ما همه از هم هستیم. ما اعضای یک پیکریم. برای درد خودمان و دیگران چاره ای بیاندیشیم.
نهایتاً ی جامعه را تک تک آدمهایش میسازند. در وضعیت امروز ایران تمام ما مسوولیم.
وضعیت امروز ایران تماما نه تقصیر یک دیکتاتور حقیر است نه دست یک خدای فرضی در آسمان!
من و تو مسوولیم!
من و تو دیکتاتور هستیم.
من و تو باید روی خودمان کار کنیم.
همین الان که نشسته بودم برای نوشتن! یک رهگذر آمد گفت اینجا چرا لیوانت را گذاشتی! اینجا نباید بنشینی. اینجا مکانی مقدس است!
شاید مثال خوبی برای مسوولیت اجتماعی و داشتن درست و غلط! نوعی دیکتاتوری! من هم بدون هیچ کلمهای از آنجا بلند شدم.
نقطهی مقابل دیکتاتوری باز بودن است.
شاید نباید آنجا مینشستم! شاید هم مقدس بود! اگر چه به این خزعبلات باوری ندارم اما باز میمانم. میروم آنطرف تر مینشینم شروع میکنم به نوشتن مابقی. نمیدانم!
خواستم کاری کرده باشم برای همزبانانم! البته اول باید روی خودم کار کنم. میروم که پرحرفی نکرده باشم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر